پرخشمیلغتنامه دهخداپرخشمی . [ پ ُ خ َ ] (حامص مرکب ) غضبناکی . خشمناکی . تأقة. شدت غضب . سختی غضب .
پرخشملغتنامه دهخداپرخشم . [ پ ُ خ َ ] (ص مرکب ) غضبناک . خشمناک . غضوب : سواران چو شیران جسته ز غارکه باشند پرخشم روز شکار. فردوسی .سیه چشم و پرخشم ونابردبارپدر بگذرد او بود شهریار. فردوسی .همی بود