رده ردهلغتنامه دهخدارده رده . [ رَ دَ / دِ رَ دَ / دِ] (ق مرکب ) صف صف . (از لغت فرس اسدی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ نخجوانی ). رجارج . (یادداشت مؤلف ) : زیبا نهاده مجلس و خالی گزیده جای ساز وشراب پیش
پیردهلغتنامه دهخداپیرده . [ دِه ْ ] (اِخ ) سرده . موضعی به کلارستاق مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 108 بخش انگلیسی ).
پیردهلغتنامه دهخداپیرده . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی جزء بخش مرکزی شهرستان فومن واقع در 3 هزارگزی خاور فومن کنار راه فرعی فومن به شفت . جلگه ، معتدل ، مرطوب دارای 192 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ شاخ رز، محصول آنجا برنج ، توتون سیگا
پیردهلغتنامه دهخداپیرده . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان بخش مرکزی شهرستان رشت . واقع در 9 هزارگزی شمال رشت و 2 هزارگزی شمال خاور پیربازار. جلگه ، معتدل ، مرطوب . دارای 243 تن سکنه . آب آن از
برهنه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد رهنه کردن، لُخت کردن، پوستکندن، آشکار کردن، پرده برداشتن، افشا کردن
اکتشافلغتنامه دهخدااکتشاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نیک برهنه گردیدن زن وقت آرامیدن با شوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || برجستن قچقار بر ماده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || گشودن . گشادن . بازکردن . (یادداشت مؤلف ). باز کردن . پرده برداشتن . پدید آوردن . کشف کردن . (فرهنگ فارس
پردهفرهنگ فارسی عمید۱. پرده یا چیزی که برای جلوگیری از نور، جلو پنجره یا در نصب میکند.۲. روپوش.۳. (موسیقی) تغییر ارتعاشی میان دو نت متوالی به جز می و فا، و سی و دو.۴. (هنر) در تئاتر، هریک از قسمتهای بازی و نمایش در تماشاخانه که پرده میافتد و سِن عوض میشود: ◻︎ هرچه در این پرده نشانت دهند / گر نپسند
کشف کردنلغتنامه دهخداکشف کردن . [ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پرده برداشتن . روپوش از روی چیزی بر کنار کردن . از زیر سرپوش خارج کردن . (یادداشت مؤلف ). || آزمودن . روشن کردن : زهر نوع اخلاق او کشف کرد.خردمند و پاکیزه دین بود مرد. سعدی (بوستان ).<
بالا زدنلغتنامه دهخدابالا زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) برداشتن . برگرفتن . بالا گرفتن . || ورمالیدن ، چنانکه آستین یا دامن و غیره را. برزدن .- بالا زدن آب ؛ ارتفاع گرفتن آب . برآمدن آب چنانکه در رودخانه و چاه و غیر آن . مَدّ آب . بالا آمدن آب . || فوران کردن و جستن
پردهفرهنگ فارسی عمید۱. پرده یا چیزی که برای جلوگیری از نور، جلو پنجره یا در نصب میکند.۲. روپوش.۳. (موسیقی) تغییر ارتعاشی میان دو نت متوالی به جز می و فا، و سی و دو.۴. (هنر) در تئاتر، هریک از قسمتهای بازی و نمایش در تماشاخانه که پرده میافتد و سِن عوض میشود: ◻︎ هرچه در این پرده نشانت دهند / گر نپسند
پردهلغتنامه دهخداپرده . [ پ َ دَ / دِ ] (اِ) حجاب . (دهار). غشاء. غِشاوه . خِدر. (دهار) (منتهی الارب ). غطاء. تتق . پوشه . پوشنه . سِتر. سِتاره . اِستاره . سِجاف . سَجف . سِجف . قشر. سُتره . ستار. سِتاره . سدیل . سُدل . سِدل . سَدَل . وقاء. (دهار). صداو. (منت
پردهدیکشنری فارسی به انگلیسیblind, curtain, drape, flap, mask, portiere, portière, purdah, shroud, smoke screen, tone, veil
پی سپردهلغتنامه دهخداپی سپرده . [ پ َ / پ ِ س ِ پ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مکدود. لگدمال شده . پایمال گردیده . || رفته .
چشمهای پردهلغتنامه دهخداچشمهای پرده . [ چ َ / چ ِ ی ِ پ َ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سوراخهای درز پرده . (ناظم الاطباء). سوراخها و شکافهای پرده .
چوب پردهلغتنامه دهخداچوب پرده . [ پ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) چوب پهن ودراز بدرازای عرض در یا درگاه یا کمی طولانی تر که بربالای در اطاق کوبند و از آن پرده آویزند و گاه آن را از آهن نیز سازند و همین نام چوب پرده بدان دهند.
حسین آباد سه پردهلغتنامه دهخداحسین آباد سه پرده . [ ح ُ س ِ دِ س ِ پ َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز واقع در 28هزارگزی جنوب خاوری زرقان ، کنار راه فرعی بندامیر به خرامه . ناحیه ای است واقع در جلگه ولی معتدل و مالاریایی . دارای <span class="hl
سالار پردهلغتنامه دهخداسالار پرده . [ رِ پ َ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حاجب . دربان . حاجب بزرگ : چو سالار پرده سپهبد بدیدرها کردنش هیچگونه ندید. (شاهنامه چ بروخیم ج 1