ردکالغتنامه دهخداردکا. [ رَ ] (هزوارش ، ص ) بلغت زند، راست و درست ، ضد کج و دروغ .(از آنندراج ) (از برهان ) (ناظم الاطباء). هزوارش است برای کلمه ٔ راست . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
ریدکلغتنامه دهخداریدک . [ دَ ] (اِخ ) ریذک . ریدک خوش آواز. رجوع به ریدک خوش آواز و کلمه ٔ ریدک در سبک شناسی ج 2 ص 231 شود.
ریدکلغتنامه دهخداریدک . [ دَ / رَ / رِ دَ ] (اِ) پسر امرد بی ریش . (از ناظم الاطباء) (برهان ). پسر جوان امرد. بی ریش . (فرهنگ فارسی معین ). کودک . (از فرهنگ اوبهی ) (شرفنامه ٔ منیری ). از پهلوی «ریتک »، به گمانم اینکه بجای را
ردغلغتنامه دهخداردغ . [ رَ ] (ع اِ) رَدَغ . ج ِ رَدْغة و رَدَغة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ِ ردغة، آب و گِل تنک و گِلزار سخت .(آنندراج ). رجوع به رَدَغ و رَدْغة و رَدَغة شود.