پردگیلغتنامه دهخداپردگی . [ پ َ دَ / دِ ] (ص نسبی ) هر چیز پوشیده . مستور. محتجب . مُخَدَّر. مخدّره . مُستّره . مستوره . مُقَنَّع. نقابدار : سراپرده کشیده ابر دی ماه چو روی ویس گشته پردگی ماه . فخرالدین اسع
پردگیفرهنگ فارسی عمید۱. پردهنشین؛ پوشیده؛ درپرده.۲. (اسم) [مجاز] زن؛ دختر.۳. (صفت نسبی، اسم) [قدیمی] پردهدار؛ حاجب.
پردگیفرهنگ فارسی معین(پَ دِ) (ص نسب .) 1 - راز، هر چیز پوشیده . 2 - مستور، زن و دختر باحجاب . 3 - حاجب .
رلۀ رادیوییradio relay, radio repeaterواژههای مصوب فرهنگستانایستگاه رلهای که نشانکها/ سیگنالهای بسامد رادیویی را پس از ساماندهی عبور میدهد
رادیوی سیار شخصیprivate mobile radio, personal mobile radio, PMRواژههای مصوب فرهنگستانسامانۀ ارتباطات رادیویی سیاری که ارائهدهندگان خدمات اضطراری، ازجمله نیروی انتظامی و آتشنشانی و فوریتهای پزشکی و نیز سامانههای مسافربری، از آن عمدتاً برای نظارت بر ناوگان خود استفاده میکنند
موج حامل رادیوییradio frequency carrier wave, radio frequency carrierواژههای مصوب فرهنگستاننشانک/ سیگنال حاملی که در باند بسامد رادیویی قرار دارد
نشانفرست رادیویی چرخانrotating radio beacon, revolving radio beaconواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نشانفرست رادیویی که امواج را با چرخش کامل به تمام جهات ارسال میکند
خط انتقال بسامد رادیوییradio frequency transmission line, radio frequency lineواژههای مصوب فرهنگستانخط انتقال طراحیشده برای کار در بسامدهای رادیویی
پردگیانلغتنامه دهخداپردگیان . [ پ َ دَ / دِ ] (اِ) ج ِ پردگی . مقصورات . مخدرات . محتجبات . پرده نشینان . پوشیدگان : بند بندگی بر پای عروسان نهد و پردگیان نازنین را از سراپرده بیره کنند. (قصص الانبیاء).رخسار شما پردگیان را که بدیده ست
پردگینلغتنامه دهخداپردگین . [ پ َ دَ / دِ ] (ص نسبی ) پردگی . مستوره . مخدّره : جاریة مکنَّه ؛ دختر پردگین کرده شده . (منتهی الارب ).
تستیرلغتنامه دهخداتستیر. [ ت َ ] (ع مص ) پردگی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). پردگی گردانیدن . (زوزنی ). پردگی کردن دختر را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پوشیده کردن و پرده بستن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پنهان ساختن . (از متن اللغة). پوشیده کردن . (از اقرب الموارد) (از المنجد).
موقونةلغتنامه دهخداموقونة. [ م َ ن َ ] (ع ص ) دختر پردگی . (منتهی الارب ). دختر پردگین . (آنندراج ).
پردگیانلغتنامه دهخداپردگیان . [ پ َ دَ / دِ ] (اِ) ج ِ پردگی . مقصورات . مخدرات . محتجبات . پرده نشینان . پوشیدگان : بند بندگی بر پای عروسان نهد و پردگیان نازنین را از سراپرده بیره کنند. (قصص الانبیاء).رخسار شما پردگیان را که بدیده ست
پردگینلغتنامه دهخداپردگین . [ پ َ دَ / دِ ] (ص نسبی ) پردگی . مستوره . مخدّره : جاریة مکنَّه ؛ دختر پردگین کرده شده . (منتهی الارب ).
پی سپردگیلغتنامه دهخداپی سپردگی . [ پ َ / پ ِ س ِ پ َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی پی سپرده . عمل پی سپرده . (غیاث ).
سپردگیلغتنامه دهخداسپردگی . [ س ِ پ ُ دَ / دِ ] (حامص ) پایمالی و کوفتگی زیر پای . (ناظم الاطباء). || حالت سفارشی بودن . || سپارش . (ناظم الاطباء).