پردیس موضوعی،پارک موضوعیtheme parkواژههای مصوب فرهنگستانپردیسی که جاذبة اصلی آن موضوعی تاریخی یا علمی یا هنری یا ادبی است
پردیس بدن انسان،پارک بدن انسان، پردیس بدن، پارک بدنhuman parkواژههای مصوب فرهنگستانپارکی که در آن کودکان و والدین آنها با بدن انسان و اندامهای بدن بهصورت سهبعدی آشنا میشوند
ردسلغتنامه دهخداردس . [ رَ ] (ع مص ) سنگ انداختن بر کسی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). ردس قوم ؛ سنگ انداختن بر ایشان . (از اقرب الموارد). سنگ انداختن در چیزی . (تاج المصادر بیهقی ). || کوفتن دیوار را به مِرداس . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). کوفتن زمین یا
ردسلغتنامه دهخداردس . [ رُ دِ ] (اِخ ) رودس . یکی از جزایر بحرالجزایر در جنوب غربی شبه جزیره ٔ آناطولی است که شهری قدیمی نیز بدین نام در آن موجود است . شهر ردس بواسطه ٔ زیبایی ابنیه و بزرگی دروازه ها و مجسمه های بسیار که تعداد آن به سه هزار میرسد در دوران تمدن یونان قدیم سخت مشهور بوده است .
ردیسلغتنامه دهخداردیس . [ رِدْ دی ] (ع ص ) بمعانی رَدوس . (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). مرد سنگ انداز. || بسیار راننده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
پردیسلغتنامه دهخداپردیس . [ پ َرَ دَ ] (اِ) لغتی است مأخوذ از زبان مادی (پارادئزا) بمعنی باغ و بستان . و از همین لغت است پالیز فارسی و فردوسی (معرّب ) . کزنفون گوید: «در هر جا، که شاه (هخامنشی ) اقامت کند و به هرجا که رود، همیشه مراقب است ، در همه جا باغهائی باشد پر از چیزهای زیبا، که زمین می
پردیسلغتنامه دهخداپردیس . [ پ َرَ دَ ] (اِ) لغتی است مأخوذ از زبان مادی (پارادئزا) بمعنی باغ و بستان . و از همین لغت است پالیز فارسی و فردوسی (معرّب ) . کزنفون گوید: «در هر جا، که شاه (هخامنشی ) اقامت کند و به هرجا که رود، همیشه مراقب است ، در همه جا باغهائی باشد پر از چیزهای زیبا، که زمین می
پردیسلغتنامه دهخداپردیس . [ پ َرَ دَ ] (اِ) لغتی است مأخوذ از زبان مادی (پارادئزا) بمعنی باغ و بستان . و از همین لغت است پالیز فارسی و فردوسی (معرّب ) . کزنفون گوید: «در هر جا، که شاه (هخامنشی ) اقامت کند و به هرجا که رود، همیشه مراقب است ، در همه جا باغهائی باشد پر از چیزهای زیبا، که زمین می