رشیخانلغتنامه دهخدارشیخان . [ رَ ] (اِخ ) از رستاق طبرش همدانی و اصبهانی . (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 120).
پرسخنلغتنامه دهخداپرسخن . [ پ ُ س ُ خ ُ / خ َ ] (ص مرکب ) حَدِث . حِدّیث . مِکثار. ثَرّ. ثَرّة. بسیارسخن . بسیارگوی . پرگوی . پرچانه . پرحرف . روده دراز. پرروده : مرا غمز کردند کآن پرسخن به مهر نبی و علی شد کهن . <p class="a
قجغارباشیلغتنامه دهخداقجغارباشی . [ ق ُ ] (اِخ ) نام محلی است . نام شهری است . (فرهنگ شاهنامه ) قچقارباشی : سپه را به قجغارباشی براندبه چین و ختن نامداری نماند. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 2413 س <span class="hl