پُرفعالیتیoveractivityواژههای مصوب فرهنگستانفعالیت مفرط و همراه با بیقراری که ممکن است با شیدایی و اضطراب ارتباط داشته باشد و عمدتاً ضعیفتر از بیشفعالی است
خلية النحلدیکشنری عربی به فارسیکندو , کندوي عسل , جمع شدن , دسته شدن (مثل زنبور در کندو) , جاي شلوغ و پرفعاليت , جاي کار وپر قيل وقال , مرکز تجمع , در کندو جمع کردن , اندوختن
بالیلغتنامه دهخدابالی . (اِخ ) نام جزیره ای در مشرق جاوه که بوسیله ٔ ترعه ٔ بالی از جزیره ٔ لومبوک جدا می شود و از مهمترین و پرفعالیت ترین جزایر شبه جزیره ٔ سند محسوب می شود. جمعیت آن از یک ملیون و پانصد هزارتن افزون است . معادن مس و آهن فراوان دارد. محصول عمده ٔ آن برنج و پنبه و قهوه است . م
سابله سورسارتلغتنامه دهخداسابله سورسارت . [ ل ِ ] (اِخ ) قصبه و کرسی کانتن سارت در فرانسه که در کنار رودخانه ٔ سارت و در محل تلاقی آن با دو نهر ارو و وژ در 24 هزارگزی شمالی فلش واقع است و پل زیبائی از مرمرسیاه ، و قلعه ای بالای آن ، و گردشگاههای زیبا، راه آهن ، و تجار
تریستلغتنامه دهخداتریست . [ ت ْری ی ِ ] (اِخ ) شهر و بندری است در ایتالیا و بر کنار دریای آدریاتیک ، در خلیجی به همین نام واقع است و 273000 تن سکنه دارد. یکی از مراکز پرفعالیت تجارتی و دارای پالایشگاه نفت است . این بندر پیش از سال 19