پرماسهلغتنامه دهخداپرماسه . [ پ َ س َ / س ِ ] (اِمص ) لمس . || خلاص و نجات . (شعوری ). معانی دیگر که صاحب فرهنگ شعوری به این کلمه داده است غلط است و از حدسهای گوناگونی که در شعر سنائی و ابوشکور زده اند نشأت کرده است .
پیرموسیلغتنامه دهخداپیرموسی . [ سا ] (اِخ ) دهی از دهستان رودزرد بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز. واقع در 20هزارگزی باختری باغ ملک و 2هزارگزی شمال راه اتومبیل رو باغ ملک به هفتگل ، کوهستانی گرمسیر دارای <span class="hl" dir="ltr"
پیرموسیلغتنامه دهخداپیرموسی . [ سا ] (اِخ ) دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش کوچصفهان شهرستان رشت . واقع در 2هزارگزی جنوب خاور کوچصفهان و 2هزارگزی جنوب خاور راه مالرو عمومی . جلگه ، معتدل ، مرطوب . دارای 650<
گرماسیلغتنامه دهخداگرماسی . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان صالح آباد بخش جنت آباد شهرستان مشهد، واقعدر 7 هزارگزی شمال خاوری صالح آباد. هوای آن معتدل دارای 82 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود.محصول آن غلات و پنبه و ت