رندکلغتنامه دهخدارندک . [ رِ دَ ](اِ مصغر) تصغیر رند است که محیل و زیرک باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). || غلام بچه و کودک . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). آقای دکتر معین در حاشیه ٔبرهان نویسد: «مصحف ریدک » است . رجوع به ریدک شود.
پرندکلغتنامه دهخداپرندک . [ پ َ رَ دَ ] (اِ) پشته و کوه کوچک را گویند که در میان صحرا واقع شده باشد. (برهان ). پشته و کوه کوچک بود که در میان دشت باشد. (جهانگیری ). پشته و تل میان دشت . (رشیدی ).
پرندکلغتنامه دهخداپرندک . [ پ َ رَ دَ ] (اِخ ) نام ایستگاه شماره ٔ 6 راه آهن جنوب است که پیشتر رحیم آباد گفته میشد بمناسبت نزدیکترین قریه ٔ به آن پرندک نام نهاده شد. (فرهنگستان ). و آن در 82000 گزی طهران و میان رود شور و ناهید