پیشرسscratch race, scratch 1واژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه که برای مردان در پانزده کیلومتر و برای زنان در ده کیلومتر برگذار میشود و در آن برنده رکابزنی است که زودتر از خط پایان عبور کند
بالارَسreach stackerواژههای مصوب فرهنگستانخودروِ بارکش با تجهیزاتی برای بلند کردن و روی هم چیدن و جابهجایی همزمان چند بارگُنج
پرتابههای دهانۀ برخوردیcrater raysواژههای مصوب فرهنگستانپرتابههایی که پراکنش آنها تا شعاع ده برابر قطر یک دهانۀ برخوردی تازه گستردگی دارد
پرتوهای پیرامحوریparaxial raysواژههای مصوب فرهنگستانپرتوهای نوری که مسیرهای آنها بسیار نزدیک به محور اپتیکی و تقریباً موازی با آن است
محدودۀ دسترسیarm's reachواژههای مصوب فرهنگستانفضایی پیرامون یک سامانۀ الکتریکی که در آن فرد میتواند بدون نیاز به ابزار خاص، به سامانه دسترسی داشته باشد
امتناعدیکشنری عربی به فارسیخودداري , پرهيز , خودداري از دادن راي , رياضت , پرهيز از استعمال مشروبات الکلي
پرهیزلغتنامه دهخداپرهیز. [ پ َ ] (اِمص ) حَذر. حِذر. احتراز. تحرّز. اجتناب . تجنب . خودداری . خویشتن داری . دوری .نگاه داری خود از... تَحفظ. امساک . اِتقاء. تَوَقّی .کف ّ نفس . تحمّی . احتماء. حِمیة. شحشحه : ز بدها نبایدت پرهیز کردچو پیش آیدت روزگار نبرد. <p
پرهیزفرهنگ فارسی عمید۱. = پرهیزیدن۲. (اسم مصدر) حذر؛ احتراز؛ اجتناب.۳. (اسم مصدر) خویشتنداری؛ خودداری از انجام دادن کاری یا خوردن چیزی که ضرر داشته باشد.۴. (اسم مصدر) خودداری از حرام.⟨ پرهیز جستن: (مصدر لازم) [قدیمی] = ⟨ پرهیز کردن⟨ پرهیز شکستن: (مصدر لازم) ترک پرهیز کردن.<b
پرهیزabstinence 1واژههای مصوب فرهنگستان1. خودداری از مصرف مواد با هدف درمان اعتیاد 2. خودداری از انجام عمل جنسی
چراغ پرهیزلغتنامه دهخداچراغ پرهیز. [ چ َ / چ ِ پ َ ] (اِ مرکب ) فانوس . (برهان ) (ناظم الاطباء). چیزی که محافظت چراغ از باد کند. (برهان ). چیزی باشد که بر روی چراغ بکشند تا چراغ از صدمه ٔ باد محفوظ ماند و خاموش نشود. (آنندراج ). چیزی باشد که در پیش چراغ بسازند تا چ
قرابه پرهیزلغتنامه دهخداقرابه پرهیز. [ ق َ ب َ / ب ِ پ َ ] (نف مرکب ) پرهیزنده ٔ از می . پرهیزنده ٔ از قرابه : صوفی پیاله پیما حافظ قرابه پرهیزای کوته آستینان تا کی درازدستی .حافظ.
پرهیزلغتنامه دهخداپرهیز. [ پ َ ] (اِمص ) حَذر. حِذر. احتراز. تحرّز. اجتناب . تجنب . خودداری . خویشتن داری . دوری .نگاه داری خود از... تَحفظ. امساک . اِتقاء. تَوَقّی .کف ّ نفس . تحمّی . احتماء. حِمیة. شحشحه : ز بدها نبایدت پرهیز کردچو پیش آیدت روزگار نبرد. <p
چراغ پرهیزفرهنگ فارسی عمید۱. فانوس؛ مردنگی.۲. آنچه که چراغ را در آن بگذارند تا از وزش باد خاموش نشود.
پرهیزفرهنگ فارسی عمید۱. = پرهیزیدن۲. (اسم مصدر) حذر؛ احتراز؛ اجتناب.۳. (اسم مصدر) خویشتنداری؛ خودداری از انجام دادن کاری یا خوردن چیزی که ضرر داشته باشد.۴. (اسم مصدر) خودداری از حرام.⟨ پرهیز جستن: (مصدر لازم) [قدیمی] = ⟨ پرهیز کردن⟨ پرهیز شکستن: (مصدر لازم) ترک پرهیز کردن.<b