خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرواز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پرواز
/parvāz/
معنی
۱. پَر گشودن و پریدن پرندگان.
۲. پرش.
۳. پریدن و حرکت کردن در هوا.
۴. [مجاز] مسافرت کردن با هواپیما.
۵. (اسم) [قدیمی] تختههای نازک و باریک به درازی نیم متر که در پوشش خانه بر روی تیرهای سقف، نزدیک به هم میچینند و روی آنها پوشال یا حصیر میاندازند.
〈 پرواز کردن: (مصدر لازم)
۱. پریدن.
۲. حرکت کردن پرنده یا هواپیما در آسمان.
۳. مسافرت کردن با هواپیما.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پاریدن، پار، پرش، پریدن، طیران، مطار
۲. سیر، عروج ≠
۳. نزول
فعل
بن گذشته: پرواز داد
بن حال: پرواز ده
دیکشنری
flight
-
جستوجوی دقیق
-
پرواز
فرهنگ نامها
(تلفظ: parvāz) بال زدن و پریدن پرندگان در هوا ؛ (به مجاز) هر نوع حرکت و جابجایی.
-
پرواز
واژگان مترادف و متضاد
۱. پاریدن، پار، پرش، پریدن، طیران، مطار ۲. سیر، عروج ≠ ۳. نزول
-
پرواز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹پرباز› parvāz ۱. پَر گشودن و پریدن پرندگان.۲. پرش.۳. پریدن و حرکت کردن در هوا.۴. [مجاز] مسافرت کردن با هواپیما.۵. (اسم) [قدیمی] تختههای نازک و باریک به درازی نیم متر که در پوشش خانه بر روی تیرهای سقف، نزدیک به هم میچینند و روی آنها پوش...
-
پرواز
لغتنامه دهخدا
پرواز. [ پ َرْ ] (اِ مص ) بررفتن بهوا با بال چنانکه مرغان . رشیدی گوید: پریدن لیکن پریدن معنی حقیقی او نیست چنانکه مشهور شده بلکه معنی حقیقی او پرگشادن است که پرباز نیز گویند اما چون پریدن را پرگشادن لازم است به مجاز معنی پریدن ازو اراده کنند. - انته...
-
پرواز
فرهنگ فارسی معین
(پَ) ( اِ.) 1 - پرش ، پریدن . 2 - تخته های باریکی که روی سقف کنار هم می چینند و حصیر یا پوشال را روی آن می اندازند.
-
پرواز
لهجه و گویش مازنی
parvaaz ۱سنجاقک ۲از نام های سگ
-
پرواز
دیکشنری فارسی به انگلیسی
flight
-
پرواز
دیکشنری فارسی به عربی
جناح , ذبابة , طائرة , طيران
-
واژههای مشابه
-
خوش پرواز
لغتنامه دهخدا
خوش پرواز. [ خوَش ْ / خُش ْ پ َرْ ] (ص مرکب ) خوب طیران . که پرواز نیکوکند. که نیکو پرد. که نیکو تواند پرید : ای دریغا مرغ خوش پرواز من ز انتها پرید تا آغاز من .مولوی .
-
تازه پرواز
لغتنامه دهخدا
تازه پرواز. [ زَ / زِ پ َرْ ] (ص مرکب )از مرکبات تازه . (آنندراج ). بتازگی پر و بال بازکرده و از سر نو پروازکرده . (ناظم الاطباء) : عرفی بگیتی از خلد آمد که بازگرددغافل که تازه پرواز گم سازد آشیان را.عرفی (از آنندراج ).
-
runway
باند پرواز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] سطح هموار و معمولاً مستطیلشکل، با طول مشخص، در محوطۀ فرودگاههای واقع در خشکی، برای نشستوبرخاست هواگَرد
-
flight coupon
برگۀ پرواز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] برگهای که در هنگام صدور کارت پرواز، نمایندۀ شرکت هواپیمایی از بلیت جدا میکند
-
flight envelope
پوشِ پرواز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] منحنیهایی که تغییرات سرعت را نسبت به ارتفاع پرواز و سایر متغیرها در مسیرِ پرواز نمایش میدهد و محدودۀ کارایی هر هواگَرد را مشخص میسازد
-
free flight
پرواز آزاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] پرواز هواگَرد بدون هدایت یا صرفاً با استفاده از دستگاه خلبان خودکار