پروایلغتنامه دهخداپروای . [ پ َرْ ] (اِ) فراغت . (صحاح الفرس ):مقصرم به ادای وظایف مدحت که از دعا به ثنا نیست یک دمم پروای . کمال اسماعیل .رجوع به پروا شود.
راه چوبکِشیskidding road, skid roadواژههای مصوب فرهنگستانگذرگاهی که در آن عملیات راهسازی انجام شده است و مسیر چوبکِشی را به انبارگاه متصل میکند
راه کمتردد،راه کمشدآمدlightly trafficked roadواژههای مصوب فرهنگستانراهی که حجم تردد متوسط روزانة آن در سال کمتر از 15000 وسیلة نقلیه باشد
تایر راهسازیoff-the-road tyre, off-the-road, OTRواژههای مصوب فرهنگستانتایر خودروهای مخصوص عملیات راهسازی و ساختمانی و معدنی
راه اصلیmajor roadواژههای مصوب فرهنگستانراهی که با توجه به عرض آن یا حجم یا سرعت حرکت وسایل نقلیه بر دیگر راهها اولویت دارد
بی پرواییدیکشنری فارسی به انگلیسیdauntlessness, hardihood, hardiness, heedlessness, rashness, recklessness, boldness, foolhardiness
کیصیلغتنامه دهخداکیصی . [ صا ] (ع ص ) آنکه تنها خورد و تنها فرودآیدو همواره در بند غم خویش باشد و پروای کسی ندارد. کَیْصی ̍. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد): فلان کیصی ؛ فلان تنها می خورد و تنها زیست می کند و در بند غم خویش است و پروای کسی ندارد. (ناظم الاطباء).
مقیم سبزواریلغتنامه دهخدامقیم سبزواری . [ م ُ م ِ س َ ] (اِخ ) از شاعران قرن دهم هجری است که روزگاری مقیم هندوستان بود. از اوست :با مقیم از ناز گفتی نیست پروای کسم آری آری کی به این خوبی ترا پروای ماست .و رجوع به فرهنگ سخنوران و قاموس الاعلام ترکی شود.
کرفهفرهنگ فارسی عمیدکار نیک؛ ثواب: ◻︎ نه بُد پروای کشت و کار و حرفه / گناهان را ندانستند و کرفه (زراتشتبهرام: برهان قاطع: کرفه).
خوش خیاللغتنامه دهخداخوش خیال . [ خوَش ْ / خُش ْ خ َ / خیا ] (ص مرکب ) آنکه پندار نیکو دارد. خوش فکر. آنکه دل بد نمی آورد. || که دلواپس چیزی نیست . که اندیشه و پروای چیزی ندارد. که باکی از بروز ناملایمی ندارد.
خرگاه عشقلغتنامه دهخداخرگاه عشق . [ خ َ هَِ ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از عشق است : یا رب دلی که در وی پروای خود نگنجددست محبت آنجا خرگاه عشق چون زد؟سعدی .
ناپروایلغتنامه دهخداناپروای . [ پ َرْ ] (ص مرکب ) ناپروا : بوده نقاش خرد در شجرت متواری شده فراش صبا درچمنت ناپروای . انوری (از سندبادنامه ص 23).از نهیبت ستاره بی آرام در رکابت زمانه ناپروای .