پرپیچ و خملغتنامه دهخداپرپیچ و خم . [ پ ُ چ ُ خ َ ] (ص مرکب ) پرپیچ و تاب : راهی پرپیچ و خم ، راهی پیچاپیچ . || بغرنج . دَرهَم .
روروro-ro, roll-on roll-offواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بارگیری و تخلیه که در آن بار بر روی وسایل چرخدار ازطریق شیبراهه به کشتی وارد یا از آن خارج میشود
موج ریلیRayleigh wave, R waveواژههای مصوب فرهنگستاننوعی موج سطحی که موجب حرکت پسرونده و بیضیوار ذرات در محیط میشود
پرپیچلغتنامه دهخداپرپیچ . [ پ ُ ] (ص مرکب ) پرشکن . بسیارنورد. بسیارچین . || پراندوه . پرغم . مضطرب : یکی گفتش که بس آهسته کاری بدین آهستگی بر خر چه داری بگفتا هیچ دل پرپیچ دارم اگر این خر بیفتد هیچ دارم .عطار.
چپرپیچلغتنامه دهخداچپرپیچ . [ چ َ پ َ ] (اِمص مرکب ) نوعی پیچیدن شال یا جامه سینه را از شانه ٔ چپ و راست بشکل حمایل . رجوع به چپرپیچ کردن شود.
پرپیچلغتنامه دهخداپرپیچ . [ پ ُ ] (ص مرکب ) پرشکن . بسیارنورد. بسیارچین . || پراندوه . پرغم . مضطرب : یکی گفتش که بس آهسته کاری بدین آهستگی بر خر چه داری بگفتا هیچ دل پرپیچ دارم اگر این خر بیفتد هیچ دارم .عطار.