رایرةلغتنامه دهخدارایرة. [ ی ِ رَ ] (ع اِ) رائرة. از ریشه ٔ «ریر». مؤنث رائر (رایر). پیه زانو که مانند مغز طیب است . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
پرگارهلغتنامه دهخداپرگاره . [ پ َ رَ / رِ ](اِ) بمعنی پرگار است که افزار دایره کشیدن و اشیای عالم باشد و جنسی است از پارچه ٔ مثقالی . (برهان ).
پرورهلغتنامه دهخداپروره . [ پ َرْ وَ رَ / رِ ] (ص ) پرورش یافته . پرواری . پروارکرده . فربه کرده .فربه شده . تغذیه شده . چاق کرده . مسمَّن : رو منکلوس کن تو بترف و بگوزتردهقان غاتفر دهدت مرغ پروره . سوزنی .
پرگارهلغتنامه دهخداپرگاره . [ پ َ رَ / رِ ](اِ) بمعنی پرگار است که افزار دایره کشیدن و اشیای عالم باشد و جنسی است از پارچه ٔ مثقالی . (برهان ).
پرگارهلغتنامه دهخداپرگاره . [ پ َ رَ / رِ ](اِ) بمعنی پرگار است که افزار دایره کشیدن و اشیای عالم باشد و جنسی است از پارچه ٔ مثقالی . (برهان ).