پرتو تصویرimage ray, perspective rayواژههای مصوب فرهنگستانخط مستقیمی که نقطهای در فضای شیء یا فضای تصویر را به مرکز تصویر وصل میکند
پرتوِ دیداری اصلیprincipal visual ray, principal ray 2واژههای مصوب فرهنگستانامتداد عمود بر صفحۀ منظر (perspective plane) از نقطۀ دید
پرتو ایکس مشخصهcharacteristic X-ray, characteristic rays, characteristic radiationواژههای مصوب فرهنگستانتابشی الکترومغناطیسی که براثر نوآرایی الکترونها در پوستههای داخلی اتمها گسیل میشود
تلسکوپ پرتوایکسX-ray telescope, X-ray multi-mirror telescopeواژههای مصوب فرهنگستانابزاری برای آشکارسازی پرتوهای ایکس
پریابلغتنامه دهخداپریاب . [ پ َ ] (اِخ ) نام رودخانه ای در فارس در ناحیه ٔ رستم از بلوک ممسنی .پریاب از چشمه ٔ مودکان برخاسته از کناره ٔ قلعه ٔ طوس گذشته به آب چشمه ٔ اسری و آب چشمه ٔ حاجت پیوسته رودخانه ٔ چال موره گردد. (فارسنامه ٔ ناصری نسخه ٔ خطی ).
پریاپوللغتنامه دهخداپریاپول . [ پْرْیا / پ ِ ] (فرانسوی ، اِ) جنسی از کرمهای ژفیری . فرد کامل خانواده ٔ پریاپولیده ها که بالاخص در دریاهای شمالی منتشرند. پریاپول کرمی است کوتاه و ضخیم بشکل استوانه و در لجن زیست میکند.
پریاختهلغتنامه دهخداپریاخته . [ پ ُ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) موجوداتی که چند یاخته دارند. (از لغات فرهنگستان ).
پوریاواژهنامه آزادهم خانواده پریا به معنی نیک صورت نام یکی از پهلوانان ایران باستان، به معنای یار پدر یا یار شهر. ظاهراً در اصل، پور+یار (پوریار) بوده که حرف «ر» به تدریج حذف شده است.
پریابلغتنامه دهخداپریاب . [ پ َ ] (اِخ ) نام رودخانه ای در فارس در ناحیه ٔ رستم از بلوک ممسنی .پریاب از چشمه ٔ مودکان برخاسته از کناره ٔ قلعه ٔ طوس گذشته به آب چشمه ٔ اسری و آب چشمه ٔ حاجت پیوسته رودخانه ٔ چال موره گردد. (فارسنامه ٔ ناصری نسخه ٔ خطی ).
پریاپوللغتنامه دهخداپریاپول . [ پْرْیا / پ ِ ] (فرانسوی ، اِ) جنسی از کرمهای ژفیری . فرد کامل خانواده ٔ پریاپولیده ها که بالاخص در دریاهای شمالی منتشرند. پریاپول کرمی است کوتاه و ضخیم بشکل استوانه و در لجن زیست میکند.
پریاختهلغتنامه دهخداپریاخته . [ پ ُ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) موجوداتی که چند یاخته دارند. (از لغات فرهنگستان ).