انبار با جوّ مهارشدهcontrolled atmosphere storage, CA 1واژههای مصوب فرهنگستانانبار مواد غذایی در محفظهای که فشار هوا و رطوبت آن دقیقاً مهار شده است
فک بالاmaxilla, superior maxillary bone, supramaxilla, upper jaw, upper jaw boneواژههای مصوب فرهنگستانهریک از دو استخوان نامنظمی که بخش اعظم استخوانبندی قسمت میانی صورت را تشکیل میدهند و در ساختار کام و کف حفرۀ چشم و حفرۀ اشکی نقش دارند متـ . بَرواره
پزویلغتنامه دهخداپزوی . [ پ َزْ / پ َ ] (ص ) پژوی . فرمایه ترین مردمان را گویند و بعربی ارذل ناس خوانند. (برهان قاطع). و در فرهنگی بی نام پُزوی آمده است به ضم ّ پی و به فتح واو، پست طبع. دنی طبع. مجهول النسب . (مؤید الفضلاء از فرهنگ شعوری ).
پزوائیلغتنامه دهخداپزوائی . [ پ ُزْ ] (ص ) پزوایی . (در تداول عوام ) سست . ضعیف به تن و بفکر و عقل . سخت ضعیف . بی حرکت و بی عمل . || بی حمیت .
پزواییفرهنگ فارسی معین(پُ) (ص .) (عا.) 1 - سست و ضعیف به تن و به عقل و به فکر، بی حرکت و بی عمل ، سخت ضعیف . 2 - بی حمیت .
پزویلغتنامه دهخداپزوی . [ پ َزْ / پ َ ] (ص ) پژوی . فرمایه ترین مردمان را گویند و بعربی ارذل ناس خوانند. (برهان قاطع). و در فرهنگی بی نام پُزوی آمده است به ضم ّ پی و به فتح واو، پست طبع. دنی طبع. مجهول النسب . (مؤید الفضلاء از فرهنگ شعوری ).
پزوائیلغتنامه دهخداپزوائی . [ پ ُزْ ] (ص ) پزوایی . (در تداول عوام ) سست . ضعیف به تن و بفکر و عقل . سخت ضعیف . بی حرکت و بی عمل . || بی حمیت .
پزواییفرهنگ فارسی معین(پُ) (ص .) (عا.) 1 - سست و ضعیف به تن و به عقل و به فکر، بی حرکت و بی عمل ، سخت ضعیف . 2 - بی حمیت .