ستللغتنامه دهخداستل . [ س َ ] (اِ) ظرفی بزرگ با یک دسته که دوسوی آن بدو سوی ظرف پیوسته است . رجوع به سطل شود.
پشتلنگلغتنامه دهخداپشتلنگ . [ پ ُ ل َ ] (ص ) هرزه و ناقص و معیوب و بی معنی باشد. (برهان قاطع). بیهوده : در ملک تو بسنده نکردند بندگی نمرود پشه خورده و فرعون پشتلنگ . سوزنی .|| پس افتاده . (برهان قاطع). و نیز رجوع به پشلنگ شود.
پشتلنگلغتنامه دهخداپشتلنگ . [ پ ُ ل َ ] (ص ) هرزه و ناقص و معیوب و بی معنی باشد. (برهان قاطع). بیهوده : در ملک تو بسنده نکردند بندگی نمرود پشه خورده و فرعون پشتلنگ . سوزنی .|| پس افتاده . (برهان قاطع). و نیز رجوع به پشلنگ شود.