شمالولغتنامه دهخداشمالو. [ ش َ ] (اِ) نبات ادبر. (مهذب الاسماء). سماروغ . نوعی قارچ . (یادداشت مؤلف ). فطر. کمات . کما. (مهذب الاسماء): الفقعه ؛ شمالو. (دهار). القرحان ؛ نوعی است از شمالو. (مهذب الاسماء). رجوع به سماروغ و مترادفات دیگر شود.
صمالولغتنامه دهخداصمالو. [ ص َ ل َ ] (اِخ ) یاقوت نویسد: احمدبن یحیی بن جابر گوید: رشید به سال 163 هَ . ق . مردم صمالو را که از نواحی مرزی نزدیک مصیصة و طرسوسند، محاصره کرد و آنان برای ده خاندان که قومس در آنهاست امان خواستند و رشید بپذیرفت و شرط آنان چنان بود
دیر سمالولغتنامه دهخدادیر سمالو. [ دَ رِ س َ ] (اِخ ) در رقة شماسیه ٔ بغداد بعد از بردان وینجز واقع است و روبرروی آن نهر خالص معروف به رودخانه مهدی است . بلاذری داستان بنای این دیر را بسال 163 هَ . ق . در حمله ٔ هارون الرشید به اهل صمالو [ سمالو ] برمیگرداند که ها
پشمالودفرهنگ فارسی عمید۱. دارای پشم بسیار؛ پُرپَشم؛ پشمالو؛ پشمآلود.۲. آنکه در سروصورت و پوست بدنش موی بسیار باشد.۳. جانوری که بدنش از پشم پوشیده شده.
پشمالودفرهنگ فارسی عمید۱. دارای پشم بسیار؛ پُرپَشم؛ پشمالو؛ پشمآلود.۲. آنکه در سروصورت و پوست بدنش موی بسیار باشد.۳. جانوری که بدنش از پشم پوشیده شده.