پشکللغتنامه دهخداپشکل . [ پ ِ ک ِ ] (اِ) سرگین گوسفند و آهو و اسب و خر و استر و اشتر و از گاو آنگاه که سخت و مدور باشد. ذَبَلة. دِمة. بَعر. (منتهی الارب ) : صدهزار مرد و زن و کودک برون آمده بودند با انواع نثار از خاشاک و سرگین و پشکل و خاکستر. (راحةالصدور راوندی ). شأ
فرایند شکلگیری طبیعی،روند شکلگیری طبیعیnatural formation processواژههای مصوب فرهنگستانآن دسته از رویدادهای طبیعی دخیل در روند شکلگیری محوطههای باستانشناختی، مانند سیل و یخبندان
فرایند شکلگیری فرهنگی،روند شکلگیری فرهنگیcultural formation processواژههای مصوب فرهنگستانآن دسته از فعالیتهای عمدی و سهوی انسان مانند بنا کردن سازهها یا شخم زدن زمین که در روند شکلگیری محوطههای باستانشناختی دخالت دارد
فرایندهای شکلگیری محوطه،روند شکلگیری محوطهsite formation processes, formation processesواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از فرایندهای طبیعی و فرهنگی که بهصورت منفرد یا توأمان به شکلگیری و دگرگونی هر محوطة باستانی و مواد فرهنگی و طبیعی آن منجر میشود
صیقللغتنامه دهخداصیقل . [ ص َ ق َ ] (اِخ ) ابن الحکم الغفاری ، مکنی به ابووحشیه . رجوع به ابووحشیه الصیقل شود.
پشکلهلغتنامه دهخداپشکله . [ پ ِ ک ِ ل َ / ل ِ ] (اِ) پشکل است که سرگین گوسفند و آهو باشد. (برهان قاطع). || کجک کلیدان . (برهان قاطع).
پشکلیدنلغتنامه دهخداپشکلیدن . [ پ ِ ک ِ دَ ] (مص ) بناخن و سرانگشت رخنه کردن . (برهان قاطع در لفظ پشکلید). رجوع به بشکلیدن شود.
پشکلیدنفرهنگ فارسی معین(پِ کِ دَ) (مص م .) خراشیدن ، رخنه کردن ، با ناخن یا چیز تیزی چیزی را خراشیدن .
جلةلغتنامه دهخداجلة. [ ج َل ْ ل َ ] (ع اِ) پشکل و یک پشکل یا پشکل ناشکسته . (منتهی الارب ). رجوع به جُلَّه و جِلَّة شود.
پشکل درهلغتنامه دهخداپشکل دره . [ پ ِ ک ِ دَ رَ ] (اِخ ) پشکلدره و کوهپایه از بلوکات قزوین در شمال اقبال بشاریات واقع شده و از آب رود استفاده میکند محصول آن غلات و میوه جات مخصوصاً انگور و قراء آن 56 و جمعیتش 6 هزار تن است . (جغر
پشکلهلغتنامه دهخداپشکله . [ پ ِ ک ِ ل َ / ل ِ ] (اِ) پشکل است که سرگین گوسفند و آهو باشد. (برهان قاطع). || کجک کلیدان . (برهان قاطع).
پشکلیدنلغتنامه دهخداپشکلیدن . [ پ ِ ک ِ دَ ] (مص ) بناخن و سرانگشت رخنه کردن . (برهان قاطع در لفظ پشکلید). رجوع به بشکلیدن شود.