پشیم شدنلغتنامه دهخداپشیم شدن . [ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پشیمان شدن باشد. || پراکندگی و جدائی ورزیدن . || نشناختن . (برهان قاطع).
پهنای درزseam width, seam height, seam lengthواژههای مصوب فرهنگستانحداکثر درازای درز مضاعف در موازات تاخوردگیهای درز
جوشکاری مقاومتی درزیresistance seam welding, RSEW, seam weldingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی جوشکاری مقاومتی که در آن اتصال جوش بهصورت درز است
عمق درزseam countersink, seam depth, countersink depthواژههای مصوب فرهنگستانحداکثر عمق، از بالاترین نقطۀ قلاب در تا صفحۀ در
درز برجستهjumped seamواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از درز مضاعف که به علت خوب فشرده نشدن، سست و برآمده است
پشیمان شدنلغتنامه دهخداپشیمان شدن . [ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نَدَم . تندم . ندامت . ندمان . نادم شدن . ندامت حاصل کردن . سَدَم . (تاج المصادر بیهقی ) : اگر پند من یک به یک نشنوی بفرجام کارت پشیمان شوی . فردوسی .پشیمان شد از کشتن موبدان
پشیملغتنامه دهخداپشیم . [ پ َ ] (ص ،اِ) مخفف پشیمان باشد. (برهان قاطع). || پراکندگی . جدائی . (برهان قاطع). دوری ازهم . تفرقه .
پشیملغتنامه دهخداپشیم . [ پ َ ] (ص ،اِ) مخفف پشیمان باشد. (برهان قاطع). || پراکندگی . جدائی . (برهان قاطع). دوری ازهم . تفرقه .
پشیملغتنامه دهخداپشیم . [ پ َ ] (ص ،اِ) مخفف پشیمان باشد. (برهان قاطع). || پراکندگی . جدائی . (برهان قاطع). دوری ازهم . تفرقه .