پلکندهلغتنامه دهخداپلکنده . [ پ َ ل َ ک َ دَ / دِ ] (نف ) آنکه پلکد. رجوع به پلکیدن شود. (از فرهنگ فارسی معین ).
لقندهلغتنامه دهخدالقنده . [ ل َق ْ ق َ دَ / دِ ] (نف ) چیزی نااستوار چون دندان و میخ در جای خود جنبنده .
گلکندةواژهنامه آزادقطب شاهیان یا سلطنت گلکنده نام سلسله ایست از سلاطین که گلکنده یا غلکنده و سپس حیدر آباد دکن در جنوب هند از سال918تا1098ه ق1518تا1687م حکومت کردند و به دست امپراتوری گورکانی هند منقرض شدند
لقندگیلغتنامه دهخدالقندگی . [ ل َق ْ ق َ دَ / دِ ] (حامص ) جنبانی چیزی نااستوار در جای خود چون میخ و دندان و جز آن .