پناهگاه حیاتوحشwildlife sanctuary,wildlife refugeواژههای مصوب فرهنگستانمحدودهای که به حفاظت از حیوانات وحشی اختصاص داده شده است تا در آن بتوانند بدون مزاحمت یا خطر تولیدمثل کنند
تهوع صبحگاهیmorning sickness, nausea gravidarumواژههای مصوب فرهنگستاناحساس تهوع و استفراغ در هنگام برخاستن از خواب، بهویژه در ماههای اول بارداری
پناهگاهلغتنامه دهخداپناهگاه . [ پ َ ] (اِ مرکب ) آنجا که برای حفظ جان و سلامت پناه برند. اندخسواره . جای استوار. ملجاء. معاذ. ملاذ. مفازه . منجات . مناص . حصن . (مجمل اللغة). مأوی . موئل . معقل . کنف . (دهار). مفزع . مَثمل . وَزْر. لوذ. حِرز. (محمود ربنجنی ). حصار. و نیز رجوع به پناه جای شود.<b
پناهگاهفرهنگ فارسی عمید۱. جایی که به آن پناه ببرند.۲. جای امن که از ترس دشمن در آنجا پناهنده شوند؛ پناهجای.
میابواژهنامه آزادمیاب ( miyab ) می:مُتَبرِّک، آسمانی، پربرکت - آب:آب - میاب نام روستایی است در آذربایجان شرقی، بخش مرکزی شهرستان مرند، دهستان هرزندات شرقی ودر محدوده پناهگاه حیات وحش معروف کیامکی. گذشته از کمی یا زیادی آب، شمار چشمه هایش، افزون و فراگیر است. میاب (miyab) می:مُتَبرِّک، آسمانی، پربرکت؛ آب:آب. میاب نا
پناهگاهلغتنامه دهخداپناهگاه . [ پ َ ] (اِ مرکب ) آنجا که برای حفظ جان و سلامت پناه برند. اندخسواره . جای استوار. ملجاء. معاذ. ملاذ. مفازه . منجات . مناص . حصن . (مجمل اللغة). مأوی . موئل . معقل . کنف . (دهار). مفزع . مَثمل . وَزْر. لوذ. حِرز. (محمود ربنجنی ). حصار. و نیز رجوع به پناه جای شود.<b
پناهگاهفرهنگ فارسی عمید۱. جایی که به آن پناه ببرند.۲. جای امن که از ترس دشمن در آنجا پناهنده شوند؛ پناهجای.
پناهگاهلغتنامه دهخداپناهگاه . [ پ َ ] (اِ مرکب ) آنجا که برای حفظ جان و سلامت پناه برند. اندخسواره . جای استوار. ملجاء. معاذ. ملاذ. مفازه . منجات . مناص . حصن . (مجمل اللغة). مأوی . موئل . معقل . کنف . (دهار). مفزع . مَثمل . وَزْر. لوذ. حِرز. (محمود ربنجنی ). حصار. و نیز رجوع به پناه جای شود.<b
پناهگاهفرهنگ فارسی عمید۱. جایی که به آن پناه ببرند.۲. جای امن که از ترس دشمن در آنجا پناهنده شوند؛ پناهجای.