نداریلغتنامه دهخدانداری . [ ن َ ] (حامص مرکب ) ناداری . بی نوائی . ندار بودن . فقر. تهیدستی . ندارائی .- امثال : نداری عیب نیست .|| ندار بودن . در قمار با هم ندار بودن . رجوع به ندار شود.
پنداریلغتنامه دهخداپنداری . [ پ ِ ] (ق ) گوئی . گوئیا. گویا. همانا. مانا. ظاهراً. گمان بری : از آب جوی هر ساعت همی بوی گلاب آیددرو شسته ست پنداری نگار من رخ گلگون . (منسوب به رودکی ).سیاوخش است پنداری میان شهرو کوی اندرفریدون است
پنداریفرهنگ فارسی عمید۱. گویی؛ همانا؛ گوییا؛ گویا؛ گمان بری. Δ دراصل فعل مضارع سادۀ دومشخص مفرد از «پنداشتن» است.۲. (صفت نسبی، منسوب به پندار) خیالی؛ وهمی.۳. خیالباف.
پنداریلغتنامه دهخداپنداری . [ پ ِ ] (ق ) گوئی . گوئیا. گویا. همانا. مانا. ظاهراً. گمان بری : از آب جوی هر ساعت همی بوی گلاب آیددرو شسته ست پنداری نگار من رخ گلگون . (منسوب به رودکی ).سیاوخش است پنداری میان شهرو کوی اندرفریدون است
پنداریفرهنگ فارسی عمید۱. گویی؛ همانا؛ گوییا؛ گویا؛ گمان بری. Δ دراصل فعل مضارع سادۀ دومشخص مفرد از «پنداشتن» است.۲. (صفت نسبی، منسوب به پندار) خیالی؛ وهمی.۳. خیالباف.
پنداریفرهنگ فارسی معین(پِ) 1 - (ص نسب .) خیال باف . 2 - خیالی ، وهمی . 3 - کلمة فعل از پنداشتن : گویی ، گویا.
پنداریلغتنامه دهخداپنداری . [ پ ِ ] (ق ) گوئی . گوئیا. گویا. همانا. مانا. ظاهراً. گمان بری : از آب جوی هر ساعت همی بوی گلاب آیددرو شسته ست پنداری نگار من رخ گلگون . (منسوب به رودکی ).سیاوخش است پنداری میان شهرو کوی اندرفریدون است
پنداریفرهنگ فارسی عمید۱. گویی؛ همانا؛ گوییا؛ گویا؛ گمان بری. Δ دراصل فعل مضارع سادۀ دومشخص مفرد از «پنداشتن» است.۲. (صفت نسبی، منسوب به پندار) خیالی؛ وهمی.۳. خیالباف.
خودنژادهپنداریfamily romanceواژههای مصوب فرهنگستانخیالبافی شایع در دوران کودکی که در آن کودک تصور میکند فرزندِ والدین خویش نیست، بلکه فرزند نجیبزادگان و خاندان سلطنتی است
تسلطپنداریillusion of controlواژههای مصوب فرهنگستانتصور اغراقآمیز از تسلط بر رویدادهای بیرونی داشتن
جاندارپنداریanimismواژههای مصوب فرهنگستانباور به آنکه پدیدههای طبیعی مانند جنگل و رودخانه و ابرها دارای روح یا جان هستند