یونتکهfragment ion, product ion, daughter ionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی محصول یونی که از تکهتکه شدن یک پیشسازِ یونِ محصول به دست میآید و ممکن است پایدار باشد یا به تکهتکه شدن ادامه دهد
یون پیشسازprecursor ion, parent ion, progenitor ionواژههای مصوب فرهنگستانهر یونی که تکهتکه شود و بتوان آن را پیشساز مستقیم یک یونتکۀ نهایی به شمار آورد
تبادلگر یونion exchangerواژههای مصوب فرهنگستانمادهای جامد یا مایع متشکل از یونهای مثبت و منفی که با یونهای مشابه قابل مبادله است
تبادل یونion exchangeواژههای مصوب فرهنگستانتعویض یونهای آزاد یک محلول با یونهای همبار موجود در یک جامد یا مایع
پهنای باند تصویرvideo bandwidthواژههای مصوب فرهنگستانپهنای باند لازم برای حمل نشانک/ سیگنال تصویر که اندازۀ آن به ظرافتهای سامانه بستگی دارد
پهنای باند شبکهnetwork bandwidthواژههای مصوب فرهنگستانحاصلضرب پهنای باند هر خط پیوندی در تعداد خطهای پیوند
حمله به پهنای باندbandwidth consumption attackواژههای مصوب فرهنگستاننوعی حمله که در آن مهاجم تمام پهنای باند موجود در شبکۀ هدف را اشغال میکند
لرزهنگاشت پهنباندbroadband seismogramواژههای مصوب فرهنگستانلرزهنگاشتی که با لرزهنگار پهنباند ثبت شده باشد
خط رقمی مشترک نامتقارنasymmetrical digital subscriber lineواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خط رقمی مشترک که مسیر ارتباطی فروسوی آن، یعنی از مرکز تلفن تا کاربر، پهنباند و مسیر ارتباطی فراسوی آن، یعنی از کاربر تا مرکز تلفن، باریکباند است اختـ . خطِ رَمَن ADSL
پهنلغتنامه دهخداپهن . [ پ َ هََ ] (ص ) پهن . عریض : پر پهن آسمان راست چنان طوطیی کز هوس بچگان باز کند پر، پهن . ابوالمفاخر رازی .چون گل سوری شده گرد و پهن لعل تر از لاله بروی چمن . امیرخسرو.رجوع ب
پهنلغتنامه دهخداپهن . [ پ ِ هَِ ] (اِ) فضله ٔ اسب و استر و خر. روث . سرگین اسب و خر و استر. سرگین سم داران . آزاله (در تداول مردم قزوین ).- امثال : پهن بارش نمیکنند ؛ آبرو و اعتبار و ارزش ندارد. پهن پا میزند
پهنلغتنامه دهخداپهن .[ پ َ ] (ص ) فراخ . وسیع. متسع. فراخ و گشاده . (آنندراج ). مقابل تنگ : جاده ٔ پهن ؛ جاده ٔ فراخ : و دیگر چو گیتی ندارد درنگ سرای سپنجی چه پهن و چه تنگ . فردوسی .بیابان بیاید چو دریا گذشت ببینی یکی پهن بی آ
پهنفرهنگ فارسی عمید۱. پخش.۲. عریض؛ پُرپَهنا.۳. گسترده.⟨ پهن کردن: (مصدر متعدی) گستردن فرش بر روی زمین.
درپهنلغتنامه دهخدادرپهن . [ دَ پ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بزنجان بخش بافت شهرستان سیرجان ، واقع در 30هزارگزی خاور بافت و سر راه مالرو اسفندقه به بُزنجان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
درپهنلغتنامه دهخدادرپهن . [ دَ پ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان انکهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت ، واقع در 200هزارگزی جنوب کهنوج و سر راه مالرو میناب به انکهران ، با 150 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرا
دره پهنلغتنامه دهخدادره پهن . [ دَرْ رَ پ َ ] (اِخ ) نام موضعی به کرمان در جنوب شرقی بافت که در آنجا چندین رشته رود بهم پیوسته و هلیل رود را تشکیل میدهند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
دره پهنلغتنامه دهخدادره پهن . [ دَرْ رَ پ َ ](اِخ ) دهی است از دهستان مصعبی . بخش حومه ٔ شهرستان فردوس . واقع در 32هزارگزی خاور فردوس و 6هزارگزی شمال راه مالرو عمومی نوغاب به فردوس . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ