خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
په گسی بزئن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
په په
لغتنامه دهخدا
په په . [ پ َ پ َ / پ ِ ] (ص ) پپه . پخمه . گول . چلمن . سلیم . پفیوز. آبدندان . ساده . ساده دل . چلمه . صاف و ساده . رجوع به پپه شود.
-
په په
لغتنامه دهخدا
په په . [ پ َه ْ پ َه ْ ] (اِ صوت ) کلمه ای است از توابع که در هنگام تحسین با حیرت آمیخته گویند. (برهان ). آفرین . زه .مخفف واه واه . (غیاث ). مکرر په . به به : روحانیان چو بینند ابکار فکر من په په زنند بر وی و نام خدا برند. کمال اسماعیل .دیده را و م...
-
په په
لغتنامه دهخدا
په په . [ پ ِ پ ِ ] (اِخ ) (فلورستان ) سرتیپ ایتالیائی ، متولد در «سکیلاس » (1780 - 1851 م .). || برادرش ، گیوم وطن پرست و سرتیپ (1782 - 1855 م .). این دو برادر در حکومت آزادی خواه سال 1820 م . شرکت کردند.
-
په په گی
لغتنامه دهخدا
په په گی .[ پ َ پ َ / پ ِ ] (حامص ) په پگی . رجوع به په پگی شود.
-
لی په
لغتنامه دهخدا
لی په . [ پ ِ ] (اِخ ) نام کشوری آزاد و باستانی از آلمان ، عضو رایش . دارای 1215هزار گز مساحت و 165هزار تن سکنه . کرسی آن دِت مُلد.
-
لی په
لغتنامه دهخدا
لی په . [ پ ِ ] (اِخ ) (لا) نام نهری به آلمان نزدیک وِزل . دارای 220هزار گز درازاست و به رود رن ریزد.
-
په آن
لغتنامه دهخدا
په آن . [ پ ِ ] (اِخ ) (ژول ) جراح فرانسوی . مولد ماربوئه (اور - اِ - لوار) (1830 - 1898 م .).
-
په آن
لغتنامه دهخدا
په آن . [ پ ِ ] (اِخ ) در باستان شناسی یونان سرودی به افتخار آپولون رب النوع سرود جنگ و پیروزی .
-
په تیک
لغتنامه دهخدا
په تیک . [ پ ِ ] (اِخ ) ولایتی از تراکیه (آسیای صغیر). (ایران باستان ج 2 ص 1245).
-
په ریتاس
لغتنامه دهخدا
په ریتاس . [ پ ِ ] (اِخ ) نام سگ اسکندر مقدونی . || نام شهری که اسکندر بیاد سگ محبوب خود و پس از مرگ آن حیوان بنا کرد. (ایران باستان ج 2 ص 1793).
-
په ان
لغتنامه دهخدا
په ان . [ پ ِ اُ ] (اِخ ) پزشک خدایان . وی «مارس » را که بدست «دیوبد» مجروح شده بود، معالجه کرد.
-
په اونیه
لغتنامه دهخدا
په اونیه . [ پ ِ اُ ی ِ ] (فرانسوی ، اِ) در گیاه شناسی بنوع پیوان (خطمی درختی ) اطلاق میشود.
-
په پگی
لغتنامه دهخدا
په پگی . [ پ َ پ َ / پ ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی په په (پپه )، پخمگی . چلمنی . گولی . رجوع به پپه و په په شود.
-
په پن
لغتنامه دهخدا
په پن . [ پ ِ پ َ ] (اِخ ) لو ویو یا (په پن دلاندن ). مباشر کاخ «استرازی »، در زمان «کلوتر دوم »، «داگوبر اول » و «سی ژبر دوم ». وی پدر گری موالدو متوفی بسال 640 م . است . || په پن در یستال ، مباشر کاخ «استرازی »پسر «آن سژیزل » و نواده ٔ په پن دلاندن...
-
په پن
لغتنامه دهخدا
په پن . [ پ ِ پ َ ] (اِخ ) پسر شارلمانی ، پادشاه ایتالیا از سال 781 تا 810 م .