پودر سختلحیمکاریbrazing powderواژههای مصوب فرهنگستانذرات ریز فلز پرکن که در لحیمکاری سخت به کار میرود
آستانۀ بوthreshold odor, odor thresholdواژههای مصوب فرهنگستانحدی از بوی نمونۀ آب یا گاز که پس از رقیقسازی، برای شامۀ انسان قابل تشخیص باشد
گشتهبوoff odourواژههای مصوب فرهنگستانبویی غیر از بوی طبیعی مادۀ غذایی که معمولاً براثر تغییرات نامطلوب و فساد در آن ایجاد میشود
پودرلغتنامه دهخداپودر. (فرانسوی ، اِ) بمعنی غبار و گرد، و در تداول فارسیان گرد سپیدی که زنان بجای سپیدآب بکار برند.
گودرلغتنامه دهخداگودر. [ دِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش راین شهرستان بم واقع در 24 هزارگزی شمال باختری راین و 27 هزارگزی باختر شوسه ٔ بم به کرمان . سکنه ٔ آن 35 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی
رشتة سختلحیمکاریbrazing ropeواژههای مصوب فرهنگستانرشتهای که در ساخت آن از نوعی پودر سختلحیمکاری همراه با پیوندة چسبناک پلاستیکی استفاده شده است
پودرلغتنامه دهخداپودر. (فرانسوی ، اِ) بمعنی غبار و گرد، و در تداول فارسیان گرد سپیدی که زنان بجای سپیدآب بکار برند.
پودرلغتنامه دهخداپودر. (فرانسوی ، اِ) بمعنی غبار و گرد، و در تداول فارسیان گرد سپیدی که زنان بجای سپیدآب بکار برند.