پورمکلغتنامه دهخداپورمک . [ رَ م َ ] (اِ) بورک . کفک .ظاهراً مصحف بورک باشد. (رودکی نفیسی ج 3 ص 1182).
چورمقلغتنامه دهخداچورمق . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سردرود بخش رزن شهرستان همدان . 1300 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چشمه . از محصولاتش غلات و حبوبات و انگور و لبنیات است . صیفی کاری دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5
چورمقلغتنامه دهخداچورمق . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مهربان بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان . 466 تن سکنه دارد. آب آن از قنات . محصولاتش غلات دیم و کمی انگور و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
سبزنانلغتنامه دهخداسبزنان . [ س َ ] (ص مرکب ) نان متعفن و از مزه برگشته بسبب دیرماندگی .(آنندراج ). نان زنگارگرفته و پورمک زده . (ناظم الاطباء). رجوع به ترکیب «سبز شدن نان » ذیل سبز شدن شود.
سبزنگلغتنامه دهخداسبزنگ . [ س َ زَ ] (ص مرکب ) زنگ آلود. (آنندراج ). || (اِ مرکب ) پورمک و قارچهای کوچک ذره بینی که از اثر هوا و حرارت مرطوب در روی مواد حیوانی و نباتی پدید می آید و آنها را فاسد و بدطعم میکند. (ناظم الاطباء).