خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوزش کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پوزش کردن
لغتنامه دهخدا
پوزش کردن . [ زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پوزش خواستن . پوزش آوردن . عذرخواهی کردن : بقیصر بسی کرد پوزش گرازبکوشش نیامد ز دامش فراز. فردوسی .و گر چند من نیز پوزش کنم که این سنگدل را فروزش کنم .رجوع به پوزش شود.
-
واژههای مشابه
-
پوزش خواستن
لغتنامه دهخدا
پوزش خواستن . [ زِ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب )پوزش طلبیدن . عذر خواستن . بحلی خواستن : سیاووش را دید، بر پای خاست بخندیدو بسیار پوزش بخواست . فردوسی .و رجوع به پوزش شود.
-
پوزش طلبیدن
لغتنامه دهخدا
پوزش طلبیدن . [ زِ طَ ل َ دَ ] (مص مرکب ) پوزش خواستن . عذر خواستن . رجوع به پوزش شود.
-
پوزش گرفتن
لغتنامه دهخدا
پوزش گرفتن . [زِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) پوزش آغازیدن : ز گفتار او ماند اندر شگفت زمین را ببوسید و پوزش گرفت . فردوسی .و رجوع به پوزش شود.
-
پوزش پذیر
لغتنامه دهخدا
پوزش پذیر. [ زِ پ َ] (نف مرکب ) پذیرنده ٔ پوزش . اوّاب . قابل التوب . عذرپذیر. عذرپذیرنده . معذوردارنده . بخشنده : به دل یاد کار گذشته مگیرکه یزدان به بنده ست پوزش پذیر. فردوسی .چو پیمان کند شاه پوزش پذیرکزین پس نیندیشد از کار پیر... فردوسی .خداوند ب...
-
پوزش پذیری
لغتنامه دهخدا
پوزش پذیری . [ زِ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل پوزش پذیر. عذرپذیری .
-
پوزش خواه
لغتنامه دهخدا
پوزش خواه . [ زِ خوا / خا ] (نف مرکب ) عذرخواه . طلبنده ٔ پوزش .
-
پوزش خواهی
لغتنامه دهخدا
پوزش خواهی . [ زِ خوا / خا ] (حامص مرکب ) عمل پوزش خواه . عذرخواهی .
-
پوزش ساز
لغتنامه دهخدا
پوزش ساز. [ زِ ] (نف مرکب ) عذرخواه . پوزش آرای : سوی خواجه شدند پوزش سازیافتندش کشیده پای دراز.نظامی .
-
پوزش گری
لغتنامه دهخدا
پوزش گری . [ زِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل پوزشگر. اعتذار. || خواهشگری . شفاعت .
-
پوزش پذیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) puzešpazir ۱. پذیرندۀ پوزش؛ عذرپذیر.۲. کسی که عذر گناهکار را بپذیرد و از گناه او درگذرد: ◻︎ به دل یادِ کار گذشته مگیر / که یزدان به بندهست پوزشپذیر (فردوسی: لغتنامه: پوزشپذیر)، ◻︎ خداوند بخشندۀ دستگیر / کریم خطابخش پوزشپذیر (سعدی۱: ...
-
پوزش خواه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) puzešxāh عذرخواه.
-
پوزش خواهی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) puzešxāhi عذرخواهی.
-
پوزش گر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] puzešgar ۱. عذرخواه؛ خواهشگر.۲. شفیع.