دولفین بطریشکل بورنئوییLagenodelphis hoseiواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ دولفینیان و راستۀ آببازسانان با بالههای شنا و پشتی کوچک و نوکتیز
فنجانampulla, ampulla osseaواژههای مصوب فرهنگستانبرآمدگی فنجانیشکل در یکی از دو سر مجاری نیمدایرهای گوش داخلی
مقدارسنجی 2assayواژههای مصوب فرهنگستان[شیمی] تعیین مقدار کمی یا کیفی اجزای یک ماده [علوم دارویی] تعیین مقدار هریک از اجزای دارویی موجود در فراورده متـ . تعیین مقدار
بالگرد هجومیassault helicopterواژههای مصوب فرهنگستانبالگردی که از آن در جابهجایی نیروهای هجومی خودی برای درگیری با نیروهای دشمن و حمله به آنها یا تصرف و حفظ عوارض حساس منطقة عملیات استفاده میشود
پوسارلغتنامه دهخداپوسار. (اِخ ) ده کوچکی از دهستان دیرندگان بخش خاش شهرستان زاهدان ، واقع در 70 هزارگزی جنوب خاش و 19 هزارگزی خاور شوسه ٔ ایرانشهر به خاش . دارای 30 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیا
پوساندنلغتنامه دهخداپوساندن . [ دَ ] (مص ) بپوسیدن داشتن . پوسانیدن .- هفت کفن پوساندن ؛ دیری بر چیزی گذشتن : هفت کفن پوسانده است ؛ دیری است مرده و از میان رفته است .
پوسانهلغتنامه دهخداپوسانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِمص ) فریب دادن و فروتنی و بزبان خوش مردم را فریفتن . (برهان قاطع). بزبان شیرین کسی را فریفتن . (شرفنامه ).
پوسارلغتنامه دهخداپوسار. (اِخ ) ده کوچکی از دهستان دیرندگان بخش خاش شهرستان زاهدان ، واقع در 70 هزارگزی جنوب خاش و 19 هزارگزی خاور شوسه ٔ ایرانشهر به خاش . دارای 30 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیا
پوساندنلغتنامه دهخداپوساندن . [ دَ ] (مص ) بپوسیدن داشتن . پوسانیدن .- هفت کفن پوساندن ؛ دیری بر چیزی گذشتن : هفت کفن پوسانده است ؛ دیری است مرده و از میان رفته است .
پوسانهلغتنامه دهخداپوسانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِمص ) فریب دادن و فروتنی و بزبان خوش مردم را فریفتن . (برهان قاطع). بزبان شیرین کسی را فریفتن . (شرفنامه ).