پوفلغتنامه دهخداپوف . [ ف ف ] (اِ صوت ) حکایت آواز دمیدن هوا با لبهای به هم آمده بر چیزی گرم . || (اِ) در زبان کودکان شیرخواره هر خوردنی و آشامیدنی گرم چون آش و پلو و چای و جز آن . بوف . بوفه . پوفه .
پوپولغتنامه دهخداپوپو. (اِ) هُدهُد. (اسدی ) (دهار). ابوالربیع. مرغ سلیمان . پوپه . پوپک . پوپش . (برهان ). پوبش . (زمخشری ). شانه سر. شانه سرک . شانه بسر. بودبود : خلاف نیست که شاه پرندگان باز است اگر چه تاج وطن بر چکاد پوپو کرد. اثیر اخسی
چوچولغتنامه دهخداچوچو. (اِ) خلال دندان . دندان کاو. این کلمه در رشت و بندر انزلی متداولست . (یادداشت مؤلف ).
ژوئیفلغتنامه دهخداژوئیف . (اِخ ) نامی که در عصر یونانی -رومی به قومی که از نسل ابراهیم بودند و خدای یهود و اسرائیل را می پرستیدند داده می شد.
پوفندرفلغتنامه دهخداپوفندرف . [ ف ِ دُ ] (اِخ ) (ساموئل ) طابع آلمانی . مولد شام نیتس (1632 - 1694 م .).
پوفهلغتنامه دهخداپوفه . [ ف ف َ ] (اِصوت ) پوف . رجوع به پوف شود. || (اِ) در تداول شیرخوارگان هر خوردنی و آشامیدنی گرم و احیاناًسرد چون آش و پلو و چای و جز آن . بوف . بوفه . پوف .
غذافرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت اک، پوف، بهبه، خوردنی، خورش، آذوقه، بار، اطعمه، اغذیه، ارزاق، مائده جیره، جیرۀ غذایی طعمه حاضری▼
پوفندرفلغتنامه دهخداپوفندرف . [ ف ِ دُ ] (اِخ ) (ساموئل ) طابع آلمانی . مولد شام نیتس (1632 - 1694 م .).
پوفهلغتنامه دهخداپوفه . [ ف ف َ ] (اِصوت ) پوف . رجوع به پوف شود. || (اِ) در تداول شیرخوارگان هر خوردنی و آشامیدنی گرم و احیاناًسرد چون آش و پلو و چای و جز آن . بوف . بوفه . پوف .