پیشرسscratch race, scratch 1واژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه که برای مردان در پانزده کیلومتر و برای زنان در ده کیلومتر برگذار میشود و در آن برنده رکابزنی است که زودتر از خط پایان عبور کند
داغنشئگیrushواژههای مصوب فرهنگستانحسی لذتبخش و عمیق و فوری همراه با سرخ شدن صورت که بعد از تزریق موادی نظیر هروئین و کوکائین و مورفین به وجود میآید
جوش 1rashواژههای مصوب فرهنگستانبثورات موقتی بر روی پوست که معمولاً با سرخی یا خارش همراه باشد متـ . دانه 3
بازکاربردreuse processواژههای مصوب فرهنگستانهرگونه فعالیت انسان که به استفادة مجدد از دستساختهها، پیشاز ورود به بافتمان باستانشناختی، منجر شود
پیروزلغتنامه دهخداپیروز. (اِخ ) پادشاه ایران پسر یزدگرد و نواده ٔ بهرام گور. رجوع به فیروز شود : ازین آگهی سوی پیروز رفت هیونی برافکند پیروز تفت .فردوسی .
پیروزحاللغتنامه دهخداپیروزحال . (ص مرکب ) با حالی قرین کامیابی و ظفر : چو پیروز بود آن نمونه ش بفال درین هم توان بود پیروزحال .نظامی .
پیروزبختیلغتنامه دهخداپیروزبختی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی پیروزبخت : به پیروزبختی فروخواندم ز سختی برو جان برافشاندم . فردوسی .همه فال خسرو در آن پیش تخت به پیروزبختی برآورد بخت .نظامی .
پیروزگشتلغتنامه دهخداپیروزگشت . [ گ َ ] (مص مرکب مرخم ) گشتی مظفرانه . با گشتنی بپیروزی قرین . دارای گردشی قرین فتح و ظفر : بهر جا که روی آری از کوه و دشت بهی بادت از چرخ پیروزگشت .نظامی .