پِلقارگویش بختیاریاختیار، کنترل. xarmen taš gereft dia be pelqâr niâ> خرمن آتشگرفت و دیگرمهارنمىشود> .
گلکارلغتنامه دهخداگلکار.[ گ ِ ] (ص مرکب ) بنا و معمار. (آنندراج ). طیان . (ملخص اللغات ). راز. (فرهنگ اسدی نخجوانی ). گل گر. دیوارگر. چینه کش . پاخیره زن . آنکه کار گل کند : تن خاکی است گل از گریه ٔ بسیار مراآه اگر دست نگیرد بت گلکار مرا. س