پچپچهلغتنامه دهخداپچپچه . [ پ ِ پ ِ چ َ / چ ِ / پ ُ پ ُ چ َ / چ ِ ] (اِ صوت ) سخنی را گویند که در السنه و افواه افتد و همه کس بطریق سرگوشی و خفیه بهم گویند. (برهان ). پچ پچ . همهمه . فچفچه .<b
پچپچهفرهنگ فارسی معین(پِ پِ چِ) (اِصت .) سخنی که بر سر زبان ها بیفتد و مردم آن را به طور درگوشی به یکدیگر بگویند.
گفتگوفرهنگ مترادف و متضاد۱. سخن، صحبت، گپ، مباحثه، محاوره، مذاکره، مشافهه، مصاحبه، مقال، مکالمه ۲. پچپچ، خبر، شایعه ۳. آوازه، هایوهوی ۴. جدل، قالوقیل، قالومقال، مجادله
پچپچهلغتنامه دهخداپچپچه . [ پ ِ پ ِ چ َ / چ ِ / پ ُ پ ُ چ َ / چ ِ ] (اِ صوت ) سخنی را گویند که در السنه و افواه افتد و همه کس بطریق سرگوشی و خفیه بهم گویند. (برهان ). پچ پچ . همهمه . فچفچه .<b
پچپچهفرهنگ فارسی معین(پِ پِ چِ) (اِصت .) سخنی که بر سر زبان ها بیفتد و مردم آن را به طور درگوشی به یکدیگر بگویند.