پایة تیرک دهانهhatch carrier, hatch socket, beam socket, hatch beam shoeواژههای مصوب فرهنگستانهریک از پایههای دو طرف انبار که تیرکهای دهانه را نگه میدارد
زبانهای هستهآغازhead-first languages, head-initial languagesواژههای مصوب فرهنگستانزبانهایی که در آنها هستۀ گروه در ابتدای آن قرار میگیرد
زبانهای هستهپایانhead-last languages, head-final languagesواژههای مصوب فرهنگستانزبانهایی که در آنها هستۀ گروه در انتهای آن قرار میگیرد
نقشههای چونساختas-built drawings, as-builts, record drawingsواژههای مصوب فرهنگستاننقشههایی که پیمانکار پس از پایان کار و مطابق با اجرای واقعی کار تهیه میکند
pepperedدیکشنری انگلیسی به فارسیفلفل قرمز، با ضربات پیاپی زدن، فلفل پاشیدن، فلفل زدن به، تیرباران کردن
فلفلدیکشنری عربی به فارسیفلفل , فلفل کوبيده , فلفلي , باضربات پياپي زدن , فلفل پاشيدن , فلفل زدن به , تيرباران کردن
peppersدیکشنری انگلیسی به فارسیفلفل، فلفل کوبیده، خوش مزگی، با ضربات پیاپی زدن، فلفل پاشیدن، فلفل زدن به، تیرباران کردن
دبللغتنامه دهخدادبل . [ دَ ] (ع مص ) گردآوردن چیزی . (منتهی الارب ). الجمع و الاصلاح . (تاج المصادر بیهقی ). || پی درپی زدن بر کسی عصا را. (منتهی الارب ). پیاپی زدن کسی را به عصا. || پیچیدن و بزرگ کردن لقمه برای فروبردن . (منتهی الارب ). || نیرو دادن زمین را به سرگین و مانند آن . دُبول . (من
پیاپیلغتنامه دهخداپیاپی . [ پ َ /پ ِ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) از اتباع است . پی در پی . پی هم . پشت سرهم . پشت هم . یکی پس دیگری . متتابع. یکی از پس دیگری . متعاقب . پیوسته . مسلسل . متوالی . متواتر. دمادم . مکرر. در پی
پیاپیلغتنامه دهخداپیاپی . [ پ َ /پ ِ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) از اتباع است . پی در پی . پی هم . پشت سرهم . پشت هم . یکی پس دیگری . متتابع. یکی از پس دیگری . متعاقب . پیوسته . مسلسل . متوالی . متواتر. دمادم . مکرر. در پی
تکراریهای پیاپیtandem repeat, tandem duplication, tandem arrayواژههای مصوب فرهنگستانتوالیهای خاص نوکلئوتیدی که بهصورت پشت سر هم چندین بار در مولکول دِنا تکرار شده باشند