پیداگشتنلغتنامه دهخداپیداگشتن . [ پ َ / پ ِگ َ ت َ ] (مص مرکب ) ظاهر شدن . پیدا شدن : چو شب گشت پیدا و شد روز تارشد اندر شبستان کی نامدار. فردوسی .نخست آفرین کرد بر دادگرکزو گشت پیدا بگیتی هنر.
دوستگینلغتنامه دهخدادوستگین . (ص نسبی ، اِ مرکب ) هر ماده ٔ چسبنده و لزج . (ناظم الاطباء). دوسگین . رجوع به دوس و دوسیدن شود.
داشتنفرهنگ فارسی عمید۱. دارا بودن؛ دارای چیزی بودن.۲. پروردن.۳. نگهداری کردن.۴. (مصدر لازم) متمول بودن؛ صاحبِ مال بودن.