طیف رامانRaman spectrumواژههای مصوب فرهنگستاننمایش یا نمودار شدت پراکندگی رامان نور تکفام بهصورت تابعی از بسامد نور پراکندهشده
طیفشناسی رامانRaman spectroscopyواژههای مصوب فرهنگستانمطالعۀ انرژی تابشی پراکندهشدۀ ناکشسان هنگامیکه نمونه درمعرض باریکهای پرشدت از نور تکفام، معمولاً تابش لیزر، قرار میگیرد
پیرامونلغتنامه دهخداپیرامون . (اِ) حوال . حول . حولیة. پیرامن . گرد. دور. گردامون . حریم . حوالی . اطراف . دورتادور. گرداگرد. دوروبر. اکناف . گردبرگرد : ترکان البته پیرامون ما نگشتند که ایشان نیز بخویشتن مشغول بودند. (تاریخ بیهقی ص 622</span
بطدهلغتنامه دهخدابطده . [ ] (ع اِ) نام گیاهی است که در پیرامون شهر اشبیلیه (سویل ) اسپانیا روید. (دزی ج 1 ص 94).
حومهلغتنامه دهخداحومه .[ م َ ] (اِ) در تداول اطراف و گرداگرد شهر. (از فرهنگ فارسی معین ) : در این مرغزار [ رول ] ناحیتی است اقطاعی و ملکی و حومه ٔ آن باغ است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 124). حومه ٔ آن نواحی بجه است و هوای آن سردسیر است
سوادفرهنگ فارسی عمید۱. [مجاز] توانایی خواندن و نوشتن.۲. مجموعۀ آگاهیها از چیزی؛ معلومات.۳. (اسم) [منسوخ] رونوشت؛ مسوده.۴. (اسم) [قدیمی] پیرامون شهر و حوالی آن.۵. (اسم) [قدیمی] سیاهی شهر از دور.۶. (اسم) [قدیمی، مجاز] گروهی از مردم؛ جماعت.۷. (اسم، اسم مصدر) [مقابلِ بیاض] [قدیمی] سیاهی
پیرامونلغتنامه دهخداپیرامون . (اِ) حوال . حول . حولیة. پیرامن . گرد. دور. گردامون . حریم . حوالی . اطراف . دورتادور. گرداگرد. دوروبر. اکناف . گردبرگرد : ترکان البته پیرامون ما نگشتند که ایشان نیز بخویشتن مشغول بودند. (تاریخ بیهقی ص 622</span
پیراموندیکشنری فارسی به انگلیسیaround, circle, circuit, circum-, circumference, compass, girth, perimeter, periphery
پیرامونلغتنامه دهخداپیرامون . (اِ) حوال . حول . حولیة. پیرامن . گرد. دور. گردامون . حریم . حوالی . اطراف . دورتادور. گرداگرد. دوروبر. اکناف . گردبرگرد : ترکان البته پیرامون ما نگشتند که ایشان نیز بخویشتن مشغول بودند. (تاریخ بیهقی ص 622</span
پیراموندیکشنری فارسی به انگلیسیaround, circle, circuit, circum-, circumference, compass, girth, perimeter, periphery