پیرغنیلغتنامه دهخداپیرغنی . [ غ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پهلوی دژ بخش بانه ٔ شهرستان سقز. واقع در 11هزارگزی جنوب خاوری بانه . دارای 30 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
رغنگلغتنامه دهخدارغنگ . [ رَ ن َ ] (ص ) کج بین و احول و آنکه یک طرف را می بیند. (ناظم الاطباء). || (اِ)زیرچشمی نگریستن . زیر چشمی . (از شعوری ج 2 ورق 9).
رغنیلغتنامه دهخدارغنی . [ رَ غ َن ْ نی ] (ع جمله ٔ ناقص ) یا رَغَنَّنی ؛ یعنی لعلی و شاید من . (ناظم الاطباء). رجوع به لعل و لعلی و رغننی شود.
جزیره ٔ بنی رغنیلغتنامه دهخداجزیره ٔ بنی رغنی . [ ج َرَ ی ِ ب َ رَ ] (اِخ ) یا بنی رغنه . شهری است از افریقیه که آب دریا از سه کران وی برآید و به حوالی وی بربریانند بسیار. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 180).
راغنلغتنامه دهخداراغن . [ غ َ ] (اِخ ) قریه ای است از قراء سغد سمرقند. (از لباب الانساب ). و رجوع به انساب سمعانی شود.