پیرمنتلغتنامه دهخداپیرمنت . [ م ُ ] (اِخ ) نام ناحیت کوچکی واقع در والدک جزء هانور امروزی آلمان دارای کرسیی هم بنام پیرمنت . صاحب 2600 سکنه ، و بدآنجا آبهای گرم معدنی هست .
رمنتلغتنامه دهخدارمنت . [ رَ م ِ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیشه ٔ بخش مرکزی شهرستان بابل واقع در 3هزارگزی شرق بابل و 2هزارگزی شمال راه شوسه ٔ بابل و شاهی . دشتی است معتدل و مرطوب و مالاریایی و دارای <span class="hl" dir=
گرمندلغتنامه دهخداگرمند. [ گ َ م َ ] (اِ) عجله . (شعوری ج 2 ص 294) . || جلد و شتاب . (ناظم الاطباء). || (ص ) عجول . (شعوری ج 2 ص 294). چالاک و تند. (ناظم الاط
گیرماند 1gird , girding, girtingواژههای مصوب فرهنگستانوضعیت یدککشی که بهعلت عمود شدن طناب بر محور طولی امکان کژینگی یا واژگونی آن وجود دارد