پیروز شدنلغتنامه دهخداپیروز شدن .[ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غالب گشتن . مظفر گشتن . فیروزی یافتن . فاتح گردیدن . کامیاب شدن . ظفر یافتن . انجاح . نجح . (منتهی الارب ). نجاح . (منتهی الارب ) : چو آگاهی آمد بنزدیک شاه که خرّاد پیروز شد باسپاه بجز کینه ٔ ساوه شاهش نماند
پیروز شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل دن، فتح کردن، غلبهکردن، مستولی شدن، استیلا یافتن، بهدست آوردن سرنگون ساختن▼، شکست دادن▼ سالروز نگهداشتن لاف زدن
پیشرسscratch race, scratch 1واژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه که برای مردان در پانزده کیلومتر و برای زنان در ده کیلومتر برگذار میشود و در آن برنده رکابزنی است که زودتر از خط پایان عبور کند
داغنشئگیrushواژههای مصوب فرهنگستانحسی لذتبخش و عمیق و فوری همراه با سرخ شدن صورت که بعد از تزریق موادی نظیر هروئین و کوکائین و مورفین به وجود میآید
جوش 1rashواژههای مصوب فرهنگستانبثورات موقتی بر روی پوست که معمولاً با سرخی یا خارش همراه باشد متـ . دانه 3
بازکاربردreuse processواژههای مصوب فرهنگستانهرگونه فعالیت انسان که به استفادة مجدد از دستساختهها، پیشاز ورود به بافتمان باستانشناختی، منجر شود
پیروزانفرهنگ نامها(تلفظ: piruzān) (پیروز + ان (پسوند نسبت)) ، منسوب به پیروز ، جمع پیروز ، ← پیروز ؛ (در اعلام) نام سردار یزدگرد ساسانی.
پیروزلغتنامه دهخداپیروز. (اِخ ) پادشاه ایران پسر یزدگرد و نواده ٔ بهرام گور. رجوع به فیروز شود : ازین آگهی سوی پیروز رفت هیونی برافکند پیروز تفت .فردوسی .
پیروزلغتنامه دهخداپیروز. (اِخ ) از قراء اهواز. علی بن ابان الزنگی آنجا را غارت کرده است . (ابن اثیر ج 7 ص 131).
پیروزلغتنامه دهخداپیروز. (اِخ ) پسر اتشیش و مادر وی مهاندخت پسر یزدادبن کسری انوشروان بود. بروایت طبری در پایان عهد ساسانیان بزرگان وی را پس از آزرمی دخت و خرداد پرویز وکسری نامی از فرزندان اردشیر بابکان بر تخت سلطنت بنشاندند و تاج بر سر نهادند. گفت نخواهم که این تاج تنگست بر سرم . مهتران گفتن
پیروزلغتنامه دهخداپیروز. (اِخ ) پادشاه ایران پسر یزدگرد و نواده ٔ بهرام گور. رجوع به فیروز شود : ازین آگهی سوی پیروز رفت هیونی برافکند پیروز تفت .فردوسی .
پیروزلغتنامه دهخداپیروز. (اِخ ) از قراء اهواز. علی بن ابان الزنگی آنجا را غارت کرده است . (ابن اثیر ج 7 ص 131).
پیروزلغتنامه دهخداپیروز. (اِخ ) پسر اتشیش و مادر وی مهاندخت پسر یزدادبن کسری انوشروان بود. بروایت طبری در پایان عهد ساسانیان بزرگان وی را پس از آزرمی دخت و خرداد پرویز وکسری نامی از فرزندان اردشیر بابکان بر تخت سلطنت بنشاندند و تاج بر سر نهادند. گفت نخواهم که این تاج تنگست بر سرم . مهتران گفتن