روروro-ro, roll-on roll-offواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بارگیری و تخلیه که در آن بار بر روی وسایل چرخدار ازطریق شیبراهه به کشتی وارد یا از آن خارج میشود
رویۀ ریشهroot faceواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از رویۀ شیار که داخل ریشۀ اتصال قرار دارد متـ . پاشنه land
سبزبامgreen roof, living roof, eco-roofواژههای مصوب فرهنگستانبامی پوشیده از گیاهان که برای زیبایی و بهینهسازی مصرف انرژی طراحی میشود
orthodoxدیکشنری انگلیسی به فارسیارتدکس، پیرو کلیسای ارتدکس، درست، حنیف، دارای عقیده درست، مطابق عقاید کلیسای مسیح، مطابق مرسوم، فریور
ارثذوکسيدیکشنری عربی به فارسیفريور , درست , داراي عقيده درست , مطابق عقايد کليساي مسيح , مطابق مرسوم , پيرو کليساي ارتدکس , فريوري , راست ديني , ارتدکسي
ارتدکسفرهنگ فارسی عمید۱. یکی از فرقههای بنیادگرای مسیحیت که از واتیکان اطاعت نمیکند و بیشتر در شبهجزیرۀ بالکان و اروپای شرقی رواج دارد.۲. (صفت) پیرو کلیسای ارتدکس: مسیحی ارتدکس.۳. (صفت) مربوط به کلیسای ارتدوکس: عقاید ارتودکس.۴. (صفت) دارای اعتقاد سرسختانه به یک مذهب یا نظریه.
یونانلغتنامه دهخدایونان . (اِخ ) کشوری در جنوب شرقی اروپا و در جنوب غربی شبه جزیره ٔ بالکان ، مشتمل بر جزایر پراکنده ای در دریای اژه و دریای ایونی ، که 130400 کیلومتر مربع مساحت و بیش از 8555000 تن سکنه دارد. ازاین تعداد در حد
پیرولغتنامه دهخداپیرو. (اِ) گونه ای از سرو کوهی . و این نام در گرگان به این درخت دهند و نام آن در درفک و شیرکوه ، اَرَبس و اَربَز باشد و در دیلمان : اَبَرسک . و در نور و کجور: ریس . و در رودسر: اَرَس . و قدما آنرا سرو جبلی و عرعر و شیزی نام میداده اند. این درختچه طالب نواحی مرتفع و مرز فوقانی
پیرولغتنامه دهخداپیرو. (اِ) کیسه . (اوبهی ). چخماخ : زر ز پیرو سبک برون آوردداد درویش را و خوب آورد (کذا).بهرامی .
پیرولغتنامه دهخداپیرو. (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حشون بخش بافت شهرستان سیرجان . واقع در 30هزارگزی باختر بافت و 2هزارگزی جنوب راه فرعی بافت به سیرجان . کوهستانی سردسیر. دارای 35 تن سکنه .
پیرولغتنامه دهخداپیرو. [ پ َ / پ ِ رَ / رُو ] (نف مرکب ) تابع. پس رو. (مهذب الاسماء). مقتفی . مقتدی . مقلد. تبع. (منتهی الارب ). مأموم . شیعه . تالی . زامل . (منتهی الارب ). منساق . اثف .(منتهی الارب ) :</sp
پیرولغتنامه دهخداپیرو. (اِ) گونه ای از سرو کوهی . و این نام در گرگان به این درخت دهند و نام آن در درفک و شیرکوه ، اَرَبس و اَربَز باشد و در دیلمان : اَبَرسک . و در نور و کجور: ریس . و در رودسر: اَرَس . و قدما آنرا سرو جبلی و عرعر و شیزی نام میداده اند. این درختچه طالب نواحی مرتفع و مرز فوقانی
پیرولغتنامه دهخداپیرو. (اِ) کیسه . (اوبهی ). چخماخ : زر ز پیرو سبک برون آوردداد درویش را و خوب آورد (کذا).بهرامی .
پیرولغتنامه دهخداپیرو. (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حشون بخش بافت شهرستان سیرجان . واقع در 30هزارگزی باختر بافت و 2هزارگزی جنوب راه فرعی بافت به سیرجان . کوهستانی سردسیر. دارای 35 تن سکنه .
پیرولغتنامه دهخداپیرو. [ پ َ / پ ِ رَ / رُو ] (نف مرکب ) تابع. پس رو. (مهذب الاسماء). مقتفی . مقتدی . مقلد. تبع. (منتهی الارب ). مأموم . شیعه . تالی . زامل . (منتهی الارب ). منساق . اثف .(منتهی الارب ) :</sp