پیشقدمیلغتنامه دهخداپیشقدمی . [ ق َ دَ ] (حامص مرکب )حالت و چگونگی پیشقدم . عمل پیشقدم . سبقت و چُستی . صاحب آنندراج آرد: تصمیم در کاری و جلو رفتن با جسارت و با لفظ کردن و نمودن و شدن و بودن استعمال شود.
پِیشْقِدَمْگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی پیشرو ، جلودار ، پرچم دار ، موسس ، مخترع ، مکتشف ، پیش قراول ، پیشاهنگی ، واسطه امر خیر شدن ، واسطه خواستگاری و ازدواج
پیشقدمواژهنامه آزاد(گنابادی) پِیشْقِدَمْ؛ پیشرو، جلودار، پرچم دار، پیش قراول، پیشاهنگ. || مؤسس، مخترع، مکتشف. || واسطۀ امر خیر، واسطۀ خواستگاری و ازدواج.
خواستگاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ری، نامزدی، نامۀعاشقانه، پیشنهاد ازدواج، پیشقدمی، ازدواج
پیشرویفرهنگ مترادف و متضاد۱. پیشاهنگی، پیشتازی، پیشقدمی، پیشگامی ۲. ترقی، تعالی ۳. تجاوز، تعدی ≠ پسروی
افتتاحفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم اح، پردهبرداری، پیشقدمی افتتاحیه، اولین اجرا، حرکتاول، گام اول، اولین بار، جرم اول، اولین اشتباه، اولین خطا، گامبی سفر اول مقدمهچینی زفاف بذرپاشی، تخم کاشتن، بارآوری گشایش ◄ افتتاح
جلوفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد جلو، پیش، بَر، نزدیک برابر، پیش روی، مقابل، روبرو پیشگاه، درگاه، آستان، بارگاه، محل بار عام، محضر، خدمت، حضور، محضر، دربار، درگاه، حریم، ساحت امام، قائد، پیشوا پیشوند کاکل، فکل، چهره▼ خط مقدم، اول صف، طلایه، پیشمرگ، قراول، پیشقراول، چاوشیخوان، جلوی صف، تقدم آوانگارد، پیشرو، پیشتاز، پ