پیلوتفرهنگ فارسی معین(لُ) [ انگ . ] (اِ.) 1 - شمعک . 2 - طبقة همکف ساختمان که ارتفاع آن از بقیة طبقه ها کمتر است و معمولاً به عنوان پارکینگ و موتورخانه و یا انباری استفاده می شود.
ژلیوتلغتنامه دهخداژلیوت . [ ژِ یُت ْ ] (اِخ ) پیر. نام خُنیاگر یعنی آوازه خوان فرانسوی . مولد لاسوب و وفات در اِستل (1713 - 1797 م .).
لپوتلغتنامه دهخدالپوت . [ ل َ ] (اِخ ) لفوت . نام کوهی و موضعی میان راه فیروزه کوه به بارفروش . دُرن معتقد است که لپوت یا لفوت همان لابس یا لبوتس جغرافیانویسان قدیم است و محلی است که امیر محمدبن سلطانشاه لاودی و سلطان حسن لاودی از آنجابرخاسته اند. (مازندران و استرآباد رابینو ص <span class="hl
pilotsدیکشنری انگلیسی به فارسیخلبانان، خلبان، پیلوت، خلبان هواپیما، رهبر، لیدر، راننده کشتی، چراغ راهنما، اسباب تنظیم و میزان کردن چیزی، راندن، رهبری کردن، خلبانی کردن
pilotدیکشنری انگلیسی به فارسیخلبان، پیلوت، خلبان هواپیما، رهبر، لیدر، راننده کشتی، چراغ راهنما، اسباب تنظیم و میزان کردن چیزی، راندن، رهبری کردن، خلبانی کردن، ازمایشی
طياردیکشنری عربی به فارسیهوانورد , خلبان , جريان , رايج , جاري , رهبر , ليدر , خلبان هواپيما , راننده کشتي , اسباب تنظيم وميزان کردن چيزي , پيلوت , چراغ راهنما , رهبري کردن , خلباني کردن , راندن , ازمايشي