پیهولغتنامه دهخداپیهو. (اِ) جانوری کوچک که خون از اندام و بدن بمکد. جانوری خرد که خون از اندام مکد. (آنندراج ).
جزیرة راستگرد ورود و خروجright-in right-out islandواژههای مصوب فرهنگستانمحوطة مثلثیشکل برآمدهای که با مسدود کردن قسمتی از راه در انتهای مسیر ورودی به تقاطع، مانع انجام حرکات گردش به چپ و عبور مستقیم میشود
اعتبار و درستیسنجیverification & validation, V&Vواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ دو مرحله اعتبارسنجی و درستیسنجی نرمافزار
تماس و برخاستtouch-and-goواژههای مصوب فرهنگستانفرود تمرینی که در آن هواپیما اجازه دارد بهدفعات با باند تماس مختصر پیدا کند
پیهوآلغتنامه دهخداپیهوآ. (اِخ ) نام قصبه ای در خطه ٔ پنجاب از هند قدیم (پاکستان فعلی ) در ایالت و قضای امباله و در 48 هزارگزی جنوب غربی امباله . رود مقدس ساراواتی از این قصبه بگذرد. (قاموس الاعلام ترکی ).
پیهودنلغتنامه دهخداپیهودن . [ پ َ / پ ِ دَ ] (مص ) بیهودن . نیم سوخته گشتن به تبش آتش . رجوع به بیهودن شود. نیم سوخته و رنگ بگردانیده شدن از رسیدن تبش آتش بدان : جوانی رفت پنداری نخواهد کرد بدرودم بخواهم سوختن دانم که هم اینجا بپ
پیهوردهلغتنامه دهخداپیهورده . [ وَ دَ / دِ ] (اِ) در زبان پهلوی بمعنی پیک است (!). (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 263).
پیهوآلغتنامه دهخداپیهوآ. (اِخ ) نام قصبه ای در خطه ٔ پنجاب از هند قدیم (پاکستان فعلی ) در ایالت و قضای امباله و در 48 هزارگزی جنوب غربی امباله . رود مقدس ساراواتی از این قصبه بگذرد. (قاموس الاعلام ترکی ).
پیهودنلغتنامه دهخداپیهودن . [ پ َ / پ ِ دَ ] (مص ) بیهودن . نیم سوخته گشتن به تبش آتش . رجوع به بیهودن شود. نیم سوخته و رنگ بگردانیده شدن از رسیدن تبش آتش بدان : جوانی رفت پنداری نخواهد کرد بدرودم بخواهم سوختن دانم که هم اینجا بپ
پیهوردهلغتنامه دهخداپیهورده . [ وَ دَ / دِ ] (اِ) در زبان پهلوی بمعنی پیک است (!). (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 263).