پیچمانلغتنامه دهخداپیچمان . (اِخ ) نام مردی متخصص تاریخ فینیقیه . رجوع به ایران باستان ج 1 ص 61 شود.
پیچمانلغتنامه دهخداپیچمان . [ چ ِ ] (اِمص ) پیچیدگی . (آنندراج ) : تبارک اﷲ ازین گردش آفرین قلمت که برده آب رخ پیچمان طره ٔ حور. طالب آملی .- خوش پیچمان ؛ با پیچیدگی زیبا : تو گر خ
فراکِشَند مِهین میانگینmean high-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فراکِشَندها در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
فروکِشَند مِهین میانگینmean low-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فروکِشَندها در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
فروکِشَند فروتر مِهین میانگینmean lower low-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فروکِشَندهای فروتر در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
مان مهانلغتنامه دهخدامان مهان . [ ] (اِخ ) اول ممجان که امروز قصبه ٔ قم است و نام آن مان مهان بوده است یعنی منازل کبار و اشراف . جمکران . (تاریخ قم ص 60).
نفربهنفرman-to-man, man-for-man, man-on-manواژههای مصوب فرهنگستانویژگی نوعی راهکار دفاعی در ورزشهای تیمی که در آن هر بازیکن باید در برابر بازیکنی معین از تیم مقابل به دفاع بپردازد
خوش پیچمانیلغتنامه دهخداخوش پیچمانی . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (حامص مرکب ) صاحب سلیقگی : تو گر خوش پیچمانی غارت دلها توانی کردچه مطلب همچو گل دستار او خالی بسر پیچی .میرزامنشی (از آنندراج ).