چاجلغتنامه دهخداچاج . (اِخ ) دهی از دهستان نهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند 30 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. دامنه معتدل با 521 تن سکنه ، آب آن از قنات ، محصول آنجا غلات و پنبه وزعفران و ابریشم ، شغل اهالی زراعت و قالی بافی
دَرنِشینhatch-rest bar, ledge bar, hatch-rest section, hatch bearer, hatch-ledge bar, hatch zeeواژههای مصوب فرهنگستاننبشی فلزی به شکل Z که بهعنوان پایة نگهدارندة درِ انبار، دورتادور دهانة آن نصب میشود
پایة تیرک دهانهhatch carrier, hatch socket, beam socket, hatch beam shoeواژههای مصوب فرهنگستانهریک از پایههای دو طرف انبار که تیرکهای دهانه را نگه میدارد
پرهیزانۀ اسیدسازacid-ash diet, acid-ash food, acid-ash residueواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رژیم غذایی که در آن مقدار مواد غذایی اسیدساز بیشتر از مواد غذایی قلیاساز است
پرهیزانۀ قلیاسازalkaline-ash diet, alkaline-ash food, alkaline-ash residueواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رژیم غذایی که در آن مقدار مواد غذایی قلیاساز بیشتر از مواد غذایی اسیدساز است
دریچة ورودیbooby hatch, companion hatchواژههای مصوب فرهنگستاندهانة ورودی کوچکی برای تردد از عرشة آزاد در کشتی یا انبار بدون باز کردن درِ انبار
سپیجابلغتنامه دهخداسپیجاب .[ س َ ] (اِخ ) شهر معروف بماوراء النهر : ور آزاد شاه سپیجاب بودمیان گوان دُرّ خوشاب بود. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 686).بخارا و سغد و سمرقند و چاج سپیجاب و آن کشور وتخ
برگزینلغتنامه دهخدابرگزین . [ ب َ گ ُ ] (ن مف مرکب ) مخیّر. (دهار). پسندیده شده . || منتخب .انتخاب شده . (ناظم الاطباء). برتر. مرجح : سپهدار با لشکر و گنج و تاج بدیدند آن برگزینان چاج . فردوسی .بدست وی اندر فراوان سپاه تبه گردد ا
کروشانلغتنامه دهخداکروشان . [ ک ُ ] (اِخ ) بر حسب نسخه ٔ شاهنامه ٔ چاپ پاریس کروشان زمین آن سوی مرز چاچ است : سپهدار ترکان از آن روی چاج نشسته به آرام بر تخت عاج بمرز کروشان زمین هرچه بودز برگ درخت وز کشت و درودبخوردند یکسر همه بار و برگ جهان را ه
کاجلغتنامه دهخداکاج . (اِ) چک . تپانچه . قفا. سیلی . سیلی و گردنی . (برهان ). پس گردنی . پشت گردنی . کشیده . لت : گوئی که منم مهتر بازار نمدهابس کاج خورد مهتر بازار و زبگر. منجیک .مرد را گشت گردن و سر و پشت سر بسر کوفته به کاج