چاخانچیلغتنامه دهخداچاخانچی . (ترکی ، ص مرکب ) با دیگری چاخان کننده . کسی که عادت به چاخان کردن و خوش آمد گفتن دارد.
آخنیلغتنامه دهخداآخنی . [ خ ِ نی ی ] (ع اِ) جامه ٔ بخط. ثوب مخطط. گلیم سیاه نرم که نصاری پوشیدندی . کتان ردی ّ.
شارلاتانیلغتنامه دهخداشارلاتانی . (حامص ) حقه بازی . شیادی . شید. یارم بازی . چرب زبانی . چاخانی . چاچولبازی . رجوع به شارلاتان شود.
خانیلغتنامه دهخداخانی . (اِ) حوض و چشمه ٔ آب را گویند .(برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : دو خانی پدید آید اندر دو چشم از آن روی ناری و زلف دخانی . قطران .گوید این خاقانی دریامثابت خود منم خوانمش خاقانی اما از میان افتاده