چاراژدهالغتنامه دهخداچاراژدها. [ اَ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) چارعنصر. چارارکان . چارآخشیج . عناصر اربعه باشد. (برهان ). کنایه از عناصر اربعه باشد و آن را چاراستاد و چارآخر نیز گویند. (آنندراج ) : آن آدمی که زبده ٔارکانش می نهندپیوسته د
عَرْضُهَافرهنگ واژگان قرآنعرضش - وسعتش (منظور از عرض بهشت در عبارت "جَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ ﭐلسَّمَاءِ وَﭐلْأَرْضِ"، چيزي در مقابل طول آن نيست ، بلکه منظور وسعت آن است ، و اين استعمالي شايع است)
حرادهلغتنامه دهخداحراده . [ ] (اِخ ) نام یکی از منازل بنی اسرائیل است در دشت (تورات سفر اعداد 33:24 و 25) و دور نیست که همان کوه حراده باشد که در وادی عین واقع، و تخمیناً بقدر سفر یک روزه از ع
حراضةلغتنامه دهخداحراضة. [ ح َ / ح ُ ض َ ] (اِخ ) آبیست بنزدیک مدینه مر بنی جشم را. (منتهی الارب ). آبیست ازآن جشم بن معاویه در جهت نجد. || چشمه ای است نزدیک حوراء. (معجم البلدان ).
چهاراژدهالغتنامه دهخداچهاراژدها. [ چ َ / چ ِ اِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) چهارعنصر. رجوع شود به چاراژدها.