خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چارمادر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ازدر
فرهنگ فارسی عمید
۱. درخورِ؛ سزاوارِ؛ شایستۀ: ◻︎ زنهار دهد خصم قوی را چو ظفر یافت / هر چند نباشد برِ او ازدرِ زنهار (فرخی: ۸۹).۲. (صفت) شایسته؛ سزاوار: ◻︎ خدای داند کآنجا چه مایه مردم بود / همه در آرزوی جنگ و جنگ را ازدر (فرخی: ۷۱).
-
اژدر
فرهنگ فارسی عمید
۱. در افسانهها ماری بسیاربزرگ که از دهانش آتش بیرون میآمد؛ اژدها.۲. (نظامی) نوعی موشک زیرآبی که پس از برخورد به هدف منفجر میشود.
-
اسمندر
فرهنگ فارسی عمید
= سمندر
-
افدر
فرهنگ فارسی عمید
عم؛ برادر پدر: ◻︎ سنبلهجعدی بنفشهعارضی / کش فریدون افدر و پرویز جد (ابوشعیب: شاعران بیدیوان: ۱۶۵).
-
اکدر
فرهنگ فارسی عمید
تیرهتر.
-
اندر
فرهنگ فارسی عمید
۱. در؛ تو؛ درونِ؛ در میانِ.۲. (پیشوند) بر سر افعال درمیآید: اندرآمدن (درآمدن)، اندرافتادن (درافتادن).۳. (پسوند) در آخر اسم (معمولاً اعضای خانواده) درمیآید و معنی خوانده یا ناتنی میدهد: پدراندر (پدرخوانده)، مادراندر (مادرخوانده)، پسراندر (پسرناتنی...
-
اودر
فرهنگ فارسی عمید
عم؛ برادر پدر.
-
ایدر
فرهنگ فارسی عمید
۱. اینجا.۲. (قید) در اینجا؛ اکنون؛ اینک.
-
بادر
فرهنگ فارسی عمید
= باد 〈 باد سرخ
-
باش بندر
فرهنگ فارسی عمید
رئیس بندر؛ شاهِ بندر؛ شهِ بندر.
-
بدر
فرهنگ فارسی عمید
ماه تمام؛ ماه شب چهارده؛ نیمۀ روشن ماه.
-
برادر
فرهنگ فارسی عمید
پسری که با دختر یا پسر دیگر از یک پدر و مادر باشد، نسبت به آن پسر یا دختر برادر است؛ داداش.
-
برادراندر
فرهنگ فارسی عمید
برادری که با خواهر یا برادر دیگر خود از یک پدر و مادر نباشد و از پدر یا مادر دیگر باشد.
-
بزن بهادر
فرهنگ فارسی عمید
دلاور؛ دلیر؛ پرزور.
-
بلادر
فرهنگ فارسی عمید
زینتآلات زنان؛ زیورآلات عروس.