چارپارهلغتنامه دهخداچارپاره . [ رَ / رِ ](اِ مرکب ) نوعی گلوله ٔ تفنگ . قطعات سرب غیر منتظم بریده کوچکتر از گلوله و بزرگتر از ساچمه . گلوله ٔ تفنگ که چهار یک گلوله های عادی است . نوعی گلوله ٔ غیر مدور که از سرب میریزند و بیشتر در تفنگ های سرپر قدیم .بکار میرفت .
حرارهلغتنامه دهخداحراره . [ ح َ رَ ] (ع اِ) حرارت . قول . تصنیف . ترانه : کخ کخ ؛ حرارة و وجد و حال صوفیان . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نسخه ٔ خطی نخجوانی ). حال . ملمع. شرقی . عروض البلد. زجل . موشح . موشحه . ترانه . دف زدن بشادی . کان و کان . کاری . موالیا. قوماه . ملعبه .رقص کردن و تاب دادن دف را
حروریةلغتنامه دهخداحروریة. [ ح َ ری ی َ ](اِخ ) نسبتی است در گفته ٔ نابغه ٔ جعدی : ایا دار سلمی بالحروریة اسلمی الی جانب الصمان فالمتثلم أقامت به البردین ثم تذکرت منازلها بین الدخول فجرثم .(معجم البلدان ).
حروریةلغتنامه دهخداحروریة. [ ح َ ری ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از پانزده مذهب خوارج . (بیان الادیان ). طائفه ای از خوارج که در حروراء اجتماع کرده به مخالفت علی بن ابیطالب برخاستند. (سمعانی ). فرقه ٔ خوارج منسوب به حروراء، قریه ای به کوفه . گروهی از خوارج پیروان نجدةبن عامر حنفی حروری خارجی . واز آن ر
گهرپارهلغتنامه دهخداگهرپاره . [ گ ُ هََ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) مخفف گوهرپاره . یک قطعه جواهر. قطعه ای از گوهر. مروارید پربها. (از ناظم الاطباء).
چارپاره زنلغتنامه دهخداچارپاره زن . [ رَ / رِ زَ ] (نف مرکب ) کسی که چارپاره زند و چارپاره زدن داند.نوازنده ٔ ساز مخصوص که چارپاره نام دارد : لاجرم شاید اربه رسته ٔ بیدزنگی چارپاره زن شد سار. خاقانی .<br
چهارپارهلغتنامه دهخداچهارپاره . [ چ َ / چ ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) (چهارباغ ) آهنگی از آهنگهای موسیقی . رجوع به کلمه ٔ آهنگ و رجوع به چارپاره شود.
چهارپارهلغتنامه دهخداچهارپاره . [ چ َ/ چ ِ رَ / رِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) چهار جزء. چهار قسمت . مشتمل بر چهار جزء یا قسمت (از ناظم الاطباء).- چهارپاره کردن ، یا به چهارپاره کردن ؛به چهار جزء قسمت کردن
چهارپارهفرهنگ فارسی معین( ~. رِ) (اِمر.) = چاپاره . چارپاره : 1 - زنگ های کوچکی که رقاصان به هنگام رقص در انگشتان کنند و به تناسب ضرب موسیقی آن را به صدا در آورند. 2 - نوعی رقص که در قدیم معمول بوده . 3 - نوعی از گلوله ای است که در شکار با تفنگ به کار می رود و معمولاً شکارهای سنگین را با آن می زنند.
چارپاره زنلغتنامه دهخداچارپاره زن . [ رَ / رِ زَ ] (نف مرکب ) کسی که چارپاره زند و چارپاره زدن داند.نوازنده ٔ ساز مخصوص که چارپاره نام دارد : لاجرم شاید اربه رسته ٔ بیدزنگی چارپاره زن شد سار. خاقانی .<br