حروقلغتنامه دهخداحروق . [ ح َ ] (ع اِ) آنچه خرما را به وی گشن دهند. (منتهی الارب ). گرد خرمای نر که بدان تأبیر کنند. || سوخته ٔ چقماق و خف . (منتهی الارب ). حروقاء.
حروقلغتنامه دهخداحروق . [ ح ُ ] (ع مص ) بهم سائیدن نیش از خشم چنانکه آواز برآید. (از منتهی الارب ). دندان غرچه کردن . || سوزشی که در گلو بود. (مهذب الاسماء).
چاروغلغتنامه دهخداچاروغ . (ترکی ، اِ) چارغ . (برهان ) (آنندراج ). پای افزار دهقانان .(برهان ) (آنندراج ). پوزار. کفش . نوعی کفش مخصوص روستائیان . و رجوع به چارغ و چارق و چاروق و کفش شود.
چاروقلغتنامه دهخداچاروق . (ترکی ،اِ) چاروغ . چارغ . چارق . کفش مخصوص دهقانان . پای افزار مخصوص روستائیان . نوعی کفش که دهقانان و روستائیان پوشند. و رجوع به چارغ و چارق و چاروغ و کفش شود.